سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سالگرد تخریب بقیع

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (156)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 790649
بازدید امروز :121
بازدید دیروز : 170
تعداد کل پست ها : 1280

 

اربعین شهدای کربلا

به زیر سنگ لحد خفته، ای برادر من
سلام بر تو که هستی یقین و باور من

درست لحظه ی جان دادن تو، من مُردم
شبیه مادرم از دشمنان کتک خوردم

ز بوسه ای به رگ از قفا بریده ی تو
برادرم شده ام یار قد خمیده ی تو

عدو که مقنعه را می ربود از سرِ ما
سر تو بر سر نی بود یار و یاور ما

من و سر تو سوی شام همسفر بودیم
در این سفر من و تو لحظه ای نیاسودیم

گهی به مرثیه گاهی به روضه طی شد راه
که بود بر سر نی راس شمس و اختر و ماه

به همره من دلخسته بود یک بیمار
که از سپاه عدو خورد او کتک بسیار

تو رفتی و من و اطفال تو اسیر شدیم
ز درد داغ تو یکباره جمله پیر شدیم

سر تو بر سر نیزه چه مو پریشان بود
به پای نیزه دو چشمم، چو چشمه جوشان بود

اسیر رفتم از اینجا به سوی شام بلا
هزار ظلم بدیدم, هزار جور و جفا

هزار بار عدو زد به کودکان سیلی
کبوتران حرم چهره هایشان نیلی

ز ناقه تا که می افتاد کودکی بر خاک
صدای ناله ی ما می رسید تا افلاک

مرا به زور به بزم شراب می بردند
به دست بسته و چون بوتراب می بردند

سر تو را روی نیزه به بزم «می» بردند
تو را ز کینه زدند و ز جام «می» خوردند

لب تو پاره شد آنجا، شکست دندانت
تمام عالم هستی شود به قربانت

به جرم عدل و عدالت علی(ع) است خانه نشین
سر تو کنج تنوری نگین عرش برین

گرفته بود سرت چون که رنگ خاکستر
بریختم من غمدیده خاک غم بر سر

بلای کوچه و بازار دیده خواهر تو
هزار طعنه ز دشمن شنیده خواهر تو

به شهر شام که ما را ز کوچه ها بردند
ز پشت بام سرت را به سنگ آزردند

به روی خاک بیابان برهنه پا در، دام
دویده اند یتیمان خسته جان، تا شام

رفیق پای یتیمان ماست تاول ها
دلیل حال پریشان ماست تاول ها

اگر که کودکی از قافله زمین می خورد
هزار ضربه هم از دشمن لعین می خورد

به حال زار یتیم تو خنده سر دادند
عروسکش نه، به طعنه سر پدر دادند

غمی که هیچ ندارد نشانی از فرجام
مصیبتی است که وارد شده به ما، در شام



شنبه 100 مهر 3 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin