سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سلامی و کلامی

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (157)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 791147
بازدید امروز :147
بازدید دیروز : 158
تعداد کل پست ها : 1281

 

شعر شهادت امام جواد علیه السلام

وای از آن ساعت که مولایم ز پا افتاده بود

بر زمین آن معدن جود و سخا افتاده بود

حجت اللهی که باب رحمت و فیض خداست
در میان حجره، در حال دعا افتاده بود

در همه عمرش نشد یک لحظه غافل از حسین(ع)
آخرین دم هم به یاد کربلا افتاده بود 

آسمان شهرها آن شب به رنگ غصه بود
سایه اندوه و غم بر شهرها افتاده بود

عرشیان از غصه دست غم به سرها داشتند
اشکشان از دیده بر عرش خدا افتاده بود

آن که بر درد بشر دارو و درمان و شفاست
خود سراپا درد بود و بی دوا افتاده بود

آن چنان می سوخت قلب شیعیان از داغ او
کز غمش هر شیعه در شور و نوا افتاده بود

صوت قرآنش دل پیر و جوان را می ربود
کی کنم باور که مولا از صدا افتاده بود 

یک گل دیگر  که شد پژمرده از باغ ولا
گلشن دین دیگر از نشو و نما افتاده بود

خیمه ی شادی ما شد بی ستون بعد از جواد(ع)
بار غم بر دوش ما از نا کجا افتاده بود 

چون جواد ابن الرضا(ع) بار سفر بست از جهان
زیر بار غصه اش شاه و گدا افتاده بود 

ماه و خورشید و ستاره دستشان بر دوش هم
وای من از دست آنها هم عصا افتاده بود 

ماجرای کربلا تکرار شد بار دگر
چون که در سرهای ما شور عزا افتاده بود



سه شنبه 101 تیر 7 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin