از وقت سحر تا خود افطار دویدیم
با شوق فراوان سوی دلدار دویدیم
خشکیده لب و با شکم گرسنه هر روز
مانند یکی گنبد دوار دویدیم
گاهی بدویدیم چو یک آهوی وحشی
گاهی چو یکی آدم بیمار دویدیم
گاهی زپی یافتن لقمه ی نانی
تا بوق سحر ما به شب تار دویدیم
از بهر طمع گاه سوی دشت برفتیم
چون دست تهی ماند سوی غار دویدیم
دیدیم سرابی و دوان سوی سرابیم
سر بسته بگویم که شرر بار دویدیم
گاهی ز پی حافظ و گاهی پی سعدی
گهگاه هم اندر پی عطار دویدیم
یک روز تلف شد ز پی آجر و سیمان
یک روز هم اندر پی نجار دویدیم
یک روز تلف شد ز پی کاه و جو گاو
یک روز هم اندر پی بیطار دویدیم
گاهی پی وافور و گهی در پی قلیان
گهگاه هم اندر پی سیگار دویدیم
تا پای نهادیم در این عالم خاکی
تنها زپی درهم و دینار دویدیم
دنیا طلبیدیم و کسی مانع اگر بود
سویش چو یکی کرکس و کفتار دویدیم
گه خنده به لب داشته هنگام دویدن
گهگاه هم از طالع بد زار دویدیم
یک روز نوای خوش طنبور شنیدیم
یک روز به آهنگ نی و تار دویدیم
گاهی پی احرار ، گهی در پی ابرار
در آخر سر در صف اشرار دویدیم
یک عمر پی جایزه ی خواندن قران
یا جایزه نوبل و اسکاردویدیم
یک روز دویدیم که یک بیت سرائیم
یک عمر پی طالب اشعار دویدیم
گاهی ز پی پیروی دین محمد (ص)
ما شیعه تر از حیدر کرار دویدیم
گفتیم خدا را بپرستیم ، از آن روی
ما پیشتر از احمد مختار دویدیم
کذاب تر از ما نتوان یافت به عالم
زیرا ز پی هر چه به جز یار دویدیم
یک عمر دویدیم و دویدیم ودویدیم
افسوس که روی خط پرگار دویدیم
از آخرت نا طلب ما چو بپرسند
گوییم که عمری به سوی نار دویدیم...