بهار
|
|
شد فصل گل و سبزه و هنگام بهار است اما دل من در گرو زلف نگار است
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه مرغ دل من در هوس دیدن یار است
مرغان چمن رقص کنان بر سر گلبن مرغ دلم از هجر رخ یار فکار است
شهد است و شکر غنچه لبهای نگارم بر آتش دل، بوسه به آن غنچه مهار است
می نوشم از آن لعل لب و شهد گوارا این کار دل است این نه فقط حرف و شعار است
مرغی به چمن در هوس دانه و آب است مرغی به هوای تو به هر کوی و دیار است
گر یار نباشد همه ی سال خزان است با یار ولی فصل خزان نیز بهار است
|
یکشنبه 89 اسفند 15 |
نظر بدهید
|
|
|
|