سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سلامی و کلامی

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (157)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 791641
بازدید امروز :404
بازدید دیروز : 237
تعداد کل پست ها : 1281

 

کاروان غم

 

کاروان زینبیون آمده
کاروان با چشم پر خون آمده

کوله بارغم به دوش کاروان
بار سنگین غم و داغی گران

کاروان آمد عزاداری کند
از دو دیده سیل خون جاری کند

کاروان منزل به منزل آمده
از بیابانها به ساحل آمده

کاروان آمد لب شط فرات
تا شود آماده از بهر صلات

کاروان از شام دارد صد خبر
خاطراتی گفتنی از این سفر

حرف دل با آب گفت آن کاروان
تا ابد شرمنده شد آب روان

کاروان آمد کنار قتلگاه
کربلایی تازه شد، از این نگاه

کاروان را داغها شد تازه تر
می چکید از چشمشان خون جگر

کاروان آمد سر قبر حسین(ع)
شد یم خون جاری آنها را ز عین

کودکی رفته سر قبر عمو
با عموی خویش گرم گفتگو

دیگری رفته سر قبر پدر
می زند از غصه سنگ غم به سر

زینب(س) آمد بر سر قبر حسین (ع)
با هزاران آه و با صد شور و شین

بر سر قبر برادر آمده
قلب پر غم ، دیده ی تر آمده

زینب(س) اول بوسه زد بر خاک یار
بعد گفت از رنج و درد بی شمار

زینب (س) غمدیده دارد صد خبر
او گزارش می دهد از این سفر

با برادر زینب (س) خونین جگر
گفت بودم با سر تو همسفر

من به چشم خویش دیدم می چکید
از لبت خون در شب بزم یزید

چون که می زد بر لب و دندان تو
قلب پر خون، دیده ام گریان تو

اوفتاد از ناقه وقتی دخترت
دیدم آنجا اشک چشمان ترت

ما چهل منزل اسیر ظلم و کین
در غل و زنجیر زین العابدین(ع)

زیر سم اسب جسمت گشته له
پای اطفالت همه پر آبله

چون که سرها بر سر نی می شدند
اشتران بر جسمها هی می شدند

راس عباس جوان له گشته بود
از سر نیزه می آمد هی فرود

ناگهان آن نیزه دار پر دغل
زد به راس نیزه سر را از بغل

این سفر بوده همه خوف و خطر
طعنه ها بشنیده ام در این سفر

ای برادر شرمسارم شرمسار
دختر تو پا برهنه روی خار

تازه شد بار دگر یاد فدک
چون رقیه(س) خورد از دشمن کتک

گشته نیلی رنگ رخسارش همه
شد رقیه(س) همنوا با فاطمه(س)

در شبی تاریک و پر خوف و خطر
خواست او از من نشانی از پدر

هرچه دلداریش دادم یا حسین(ع)
او کماکان بود اندر شور و شین

کرد دشمن داغ او را بیشتر
هدیه ای دادش عدو،آن بود سر

او سرت را بر روی زانو گذاشت
با سرت گفت آنچه را در سینه داشت

بر لبانت بوسه ها زد دخترت
خشک کرد اشک از دوچشمان ترت

گفت راست پس چرا خاکستری است
گشته غارت ! ؟، سر مگر انگشتری است

کرد با سر درد دلها دخترت
جان خود را کرد تقدیم سرت

الغرض بزم عزا بود آن میان
زینب(س) سرگشته بودی نوحه خوان

همنوا با زینب(س) و با کاروان
تا ابد در غصه و غم شیعیان

کربلا از یک کتک آغاز شد
آری از غصب فدک آغاز شد

لعن گو از عمق جانت تا ابد
بر کسی که راه حق را کرد سد



سه شنبه 92 آذر 26 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin