سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام

متی ترانی و اراک

من کی ام؟

دانلود و به روز رسانی کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (173)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (34)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (223)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (154)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 788993
بازدید امروز :149
بازدید دیروز : 199
تعداد کل پست ها : 1277

 

شعر ولادت امام حسین علیه السلام

بگشوده دیده بر جهان دلبند زهرا(س)

روئیده بر لب غنچه ی لبخند زهرا(س)

زهرا(س) و حیدر(ع) محو سیمای حسینند
افلاکیان گرم تماشای حسینند

دارد محمد(ص) در بغل یک ماه زیبا
روح الامین مات گل زیبای زهرا(س)

این نو گل زیبا به حق نامش حسین(ع) است
این نور رب المشرقین و مغربین است

فُلک نجات است او و مصباح هدایت
ما را نماید رهنمون سوی سعادت

سرمایه ی ما شیعیان نام حسین(ع) است
دین حقیقی دین اسلام حسین(ع) است

شمس هدایت تا قیامت می درخشد
تا راه خوشبختی ما را نور بخشد

لبهای خشک او همان آب حیات است
شوق حیات شیعیان بعد از ممات است

از مقدم او انبیاء غرق سرورند
لبریز شور و شادی و شعر و شعورند

باشد نبی(ص) محو تماشای حسینش
چشمش شده روشن به سیمای حسینش

آن کودک یک روزه ی خوش قد و قامت
هنگام قد قامت کند بر پا قیامت

سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است او
نامش حسین(ع) امّا علی(ع) دیگر است او

مؤمن بدون مِهر او ایمان ندارد
اسلام بی او مصحف قرآن ندارد

ما را محبِّ او و یارانش نوشتند
با مِهر روی او گِل ما را سرشتند

شرح و بیان و معنی ام الکتاب است
همچون علی(ع) او شافع روز حساب است

آشفته ی مویش تمام شیعیانند
سرگشته ی کویش تمام مؤمنانند

در خانه ی دل دارد او جا تا قیامت
داریم از او امید امداد و شفاعت

ذکر مناجات امیرالمؤمنین(ع) اوست
بیت الحرام و قبله ی اهل یقین اوست

شرح همه آیات قرآن مبین اوست
فرزند حیدر(ع)، مقتدای متقین اوست

عرش خدا در مقدم او شد چراغان
روح الامین دارد به لب آیات قرآن

بخشیده زینت نام او عرش خدا را
مدهوش کرده ماهِ رویش اولیا را

او واسط فیض خدای مهربان است
در روز محشر بر سرِ ما سایبان است

روح ملائک روز و شب پروانه ی اوست
قلب همه خوبان عالم خانه ی اوست

نام حسین(ع) تسبیح هر روز و شب ماست
خنده به یمن مقدم او بر لب ماست



یکشنبه 102 بهمن 22 | نظر بدهید

 

اربعین حسینی

به سوی شام شدی رهسپار خواهر من
شدم ز دوری تو بی قرار خواهر من

به جسم بی سر من چون نبود دادرسی
به انتظار تو ماندم که از سفر برسی

چو دیر شد سفرت دست از این جهان شُستم
به زیر سنگ لحد، بین بوریا خُفتم

اسیر رفتی از اینجا به شام خواهر من
بگو به من به کجا مانده است دختر من

به روی نیزه تو را یار و همسفر بودم
تمام راه برای تو خون جگر بودم

بدیدمت که عدو تازیانه ات می زد
به بند ظلم و جفا بی بهانه ات می زد

به سوی شام شما را پیاده می بردند
به روی خار مغیلان تو را می آزردند

چگونه بشنوم آنچه گذشته است تو را
کشیده ای تو هزاران هزار رنج و بلا

شکسته بالی و رنگ کبود داری تو
نشان ز کوچه ی قوم یهود داری تو

به روی نیزه سر من، شما اسیر به دام
سر من و اُسرا شد نشان سنگ ز بام

به نیزه راس شهیدان مقابلت دیدم
سر شکسته ی با چوب محملت دیدم

عدو، خیام حرم، غارت و چپاول ها
یتیم و بند غم و ریگ داغ، تاول ها

به کودکان یتیم آن که مشت و سیلی زد
دوباره ضربه به پهلوی گشته نیلی زد 

به همره تو علمدار لشکر آمده بود 
به روی نیزه علمدار، با سر آمده بود

به روی نیزه نمودم تلاوت قرآن
به پای نیزه تو بودی اسیر و سرگردان

ز روی نیزه بدیدم که کودکی جا ماند
شبیه ریگ بیابان به زیر پاها ماند

به حالتان عوض گریه، خنده سر دادند
رقیه(س) را به خرابه سر پدر دادند

به بزم شامِ شراب و جسارت دشمن
عصای دشمن اسلام خورد بر لب من

به هر کجا که یتیمی ز ناقه می افتاد
دوباره خورد کتک بی شمار از جلّاد

به جای اشک دو چشم تو چشمه ی خون بود
ز غصه های جهان، غصه ی تو افزون بود

گریستم ز روی نیزه من به همراهت
گرفتم آتش از آن سوز غصه و آهت

خوش آمدی به مزارم خدا نگهدارت
اسیر بند ستم، من شدم بدهکارت

تو را به فاطمه(س) و مرتضی(ع) و پیغمبر(ص)
ببخش از سر لطف و کرم مرا خواهر

خوش آمدی به مزارم سرت سلامت باد
سپاس جان برادر نمودی از من یاد



یکشنبه 102 شهریور 12 | نظر بدهید

 

متن نوحه دهه اول محرم

خون گریه کن ای چشم شد موسم زاری

آمد محرّم شد وقت عزاداری

خون گریه کن ای چشم ماه عزا آمد
ماه غم و درد و رنج و بلا آمد
در کربلا گویا روز جزا آمد
ماه مصیبت هاست وقت گرفتاری

خون گریه کن ای چشم لب تشنه است اصغر(ع)
در خون شنا کرده جسم علی اکبر(ع)
خشکیده لب های اهل حرم یک سر
شد خون دل اما از چشمشان جاری

خون گریه کن ای چشم همراه با زینب(س)
در خیمه بیماری آتش گرفت از تب
چون شمع باید سوخت ای دل به روز و شب
آمد محرم شد وقت عزاداری

ای شیعه خون دل از دیده جاری کن
همراه با زینب(س) بیمار داری کن
با اشک چشم خود او را تو یاری کن
در خیمه می سوزد از غصه بیماری

از تشنگی اصغر(ع) غش کرد و شد خاموش
مادر گرفت او را با غصه در آغوش
سقای طفلان است مشکش به روی دوش
لب تشنه چون اصغر(ع) اطفال بسیاری

اصغر(ع) به خون غلتان در گوشه ی میدان
افتاده روی خاک با پیکری بی جان
از داغ او باشد شمس و قمر گریان
با خون خود اصغر(ع) حق را کند یاری

دست ابوفاضل(ع) گشته جدا از تن
چشمان او گشته محروم از دیدن
نزد برادر اوست در حال جان دادن
از دیده ی زینب(س) شد سیل خون جاری

جسم حسین(ع) بی سر افتاده روی خاک
ماتم سرا گردید از داغ او افلاک
از داغ او دل ها باشد همه غم ناک
بهر یتیمان شد وقت گرفتاری

از پیکر مولا وقتی که جان می رفت
از خیمه ها شعله تا آسمان می رفت
از جسم زینب(س) هم صبر و توان می رفت
امّا یتیمان را می داد دلداری

بسته شدند ایتام وقتی که با زنجیر
ناموس آل الله(ع) وقتی که شد تحقیر
زینب(س) از این غصه شد قد کمان و پیر
رحمی نشد حتی بر حال بیماری

وقتی که بر نیزه راس شهیدان شد
وقتی گل زهرا(س) قاری قرآن شد
وقتی که در دل ها غصه فراوان شد
شد از بغل بر نی راس علمداری

از آتش بیداد می سوخت وقتی باغ
پاها پر از تاول از ماسه های داغ
قُمری به تن پوشید شال عزا چون زاغ
از ضرب سیلی ها بر چهره آثاری

آن ها که دشمن با انوار خورشیدند
از خیمه ی اصغر(ع) گهواره دزدیدند
از بهر انگشتر، انگشت ببریدند
چون رسمشان باشد ظلم و جفاکاری 



دوشنبه 102 مرداد 2 | نظر بدهید

 

مناظره کعبه و کربلا

گفت با کرب و بلا کعبه تو از من برتری

تو نگین هستی، همه عالم ولی انگشتری

کربلا در پاسخش گفتا تویی بیت خدا 
خانه های کل عالم را تو تاج و سروری

کربلا گفتا تو هستی قبله گاه مسلمین
تو مطاف مسلمین از کهتر و از مهتری

گفت کعبه این تو هستی که به هر آدینه شب
میزبان انبیاء از اولین تا آخری

کربلا گفت انبیاء گرد تو هم گردیده اند
تو کجا و من کجا، من دیگرم تو دیگری

گفت کعبه انبیاء دارند در دل کعبه ای
آن تویی زیرا مزار زاده ی پیغمبری

کربلا گفتا تو هستی زادگاه مرتضی(ع)
این شرافت بس تو را که زادگاه حیدری

کعبه گفتا مرتضی(ع) بوده سه شب مهمان من
میزبان زاده ی او تا زمان محشری 

کربلا گفتا کنار تو صفا و مروه است
خاطراتی ناب دارد در کنارت هاجری

کعبه گفتا این تویی که در مسیر قتلگاه
سعی هفتاد دو ثارالله را یادآوری

کربلا گفتا کنارت چاه زمزم را ببین
جوشد از دامان تو پیوسته حوض کوثری

گفت کعبه زمزم من نیست چون خون حسین(ع)
زمزم من آب و تو خون خدا را ساغری

کربلا گفتا که دحوالارض در دامان توست
تو به کل آفرینش مثل حیدر(ع) محوری

کعبه گفتا هستی من از طفیل کربلاست
تا ابد کرب و بلا را می کنم من نوکری

مایه ی فخر تمام آفرینش کربلاست
عرش حق را هم به تنهایی تو زیب و زیوری

تو مزار پاک هفتاد و دو گل پیراهنی
تو هم آغوش ابوالفضل(ع) و علی اکبری

مضجع العشاق عالم خاک گرم کوی توست
هست در خاک تو این خوی شهادت پروری

اشک زهرا(س) ریخته در دامن گلزار تو
بوی جنت داری از گل دسته های پرپری

ذره ای از خاک تو درد خلایق را دواست
خون ثارالله می جوشد ز هر نخل تری

این که می بوسند با هم اولیاء و انبیاء
دست عباس(ع) است که افتاده به خاک معبری

گرچه در قلبت فرات و دجله می جوشد مدام
آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذری

در بغل داری فرات و تا قیامت شرمگین
از رباب و حنجر خشک علی اصغری

دیده ای تو خرمن شمشیرها و نیزه ها
زیر آن خرمن به خون خویش غلطان پیکری 

خاکت از خون شهید و اشک ایتام است خیس
در کنار قتلگه خون گریه کرده مادری

راس هفتاد و دو عاشق رفت چون بالای نی
چشمه ی خون گشته جاری از دو چشم خواهری

بر سر نی خوانده قرآن بارها راس حسین(ع)
گریه کرده پای نیزه خواهر غم پروری

چشم ها گریان، کف پاها همه پر آبله
روی خاک افتاده از بالای ناقه دختری

برتر از کرب و بلا جایی نباشد در جهان
گر چه از خاکی ولی تو در حقیقت گوهری

نام تو یاد آور فرهنگ عاشورایی است
در حقیقت تو نماد بندگی و باوری

اهل عالم جملگی دل داده ی کوی تواند
آنقدر خوبی که از افلاکیان دل می بَری



شنبه 102 تیر 31 | نظر بدهید

 

چشمه ی خون

در ماتم حسین(ع) همه دیده هاست خون

جاری ز چشم شیعه به وقت بُکاست خون

هر سینه ای به غصه و غم گشته مبتلا
چشم هر آن کسی که به غم مبتلاست خون

پاشیده خون حنجر او چون به روی خاک
تا روز حشر تربت کرب و بلاست خون

در عرش جبرئیل زند دست غم به سر
چشم سروش وحی به عرش خداست خون

ماتم سراست از غم او عالم وجود
چشم هر آن که ساکن ماتم سراست خون

نوحه سراست نوح نبی در غم حسین(ع)
از غصه دیدگان همه انبیاست خون

چشم بتول(ص) از غم او گشته رود خون
چشم علی(ع) و چشم همه اولیاست خون

جسم حسین(ع) و نهصد و پنجاه و چند زخم
جاری ز چشم زینب(س) از این ماجراست خون

لبریز درد و محنت و رنج و مصیبتیم
بر درد و رنج و محنت انسان دواست خون

با خون نوشته اند روی قلب ما حسین(ع)
سینه پر آتش است و ز غم چشم ماست خون

ظهر عطش به خون خودش کرد او شنا
جاری ز جای جای تن از این شناست خون

چشم زمینیان همه شد چشمه سار خون
در این عزا دو دیده ی اهل سماست خون

هر ماه ما محرّم و هر روز روز غم 
همواره چشم ماست که از این عزاست خون

ما غصه دار داغ حسینیم تا ابد
یعنی علی الدّوام دل و دیده هاست خون



جمعه 102 تیر 30 | نظر بدهید

 

اذن محرم

تا خدا بر شیعیان اذن محرّم می دهد

سینه ای آکنده از اندوه و ماتم می دهد

یوسف زهرا(عج) ز داغ جد خود گرید مدام
شیعیان را هم خدا اشکی دمادم می دهد

اشک چشم یوسف زهراست سیل خون ولی
حق تعالی شیعیان را اشک نم نم می دهد

قطره های اشک در ماه محرّم پر بهاست
حق تعالی اشک را از چاه زمزم می دهد

چون که می خواهد به ما توفیق صد چندان دهد
او به شیعه رخصت سینه زدن هم می دهد

می کشاند شیعه را در هر کجا بزم عزاست
بعد او را نوحه و مرثیه و دم می دهد

هر که در این بزم غم توفیق خدمت یافته
مزد ایشان را خدا قدر مسلّم می دهد

دردمندی که عزادار حسین ابن علی(ع) است
از برای درد او درمان و مرهم می دهد

عالم هستی مکدّر گردد از داغ حسین(ع) 
در عزای او خدا غم را به عالم می دهد

پرچم ماه عزا هر جا که شد در اهتزاز
هر چه خواهی از خدا در پای پرچم می دهد

ما سیاهی لشکر ماه محرّم می شویم
او به ما پاداش افراد مقدّم می دهد

قلب ما در هر محرم بیت الاحزان می شود
شکر ایزد را که بر ما غصه و غم می دهد



یکشنبه 102 تیر 25 | نظر بدهید

 

شعر محرم

تا محرم می شود دل ها مکدّر می شود

دیده ی کروبیان از خون دل تر می شود

عالم هستی بپوشد بر تن خود رخت غم
رنگ خون، آب زلال حوض کوثر می شود

خوان احسان حسین(ع) گسترده گردد در جهان
ریزه خوار سفره اش عالم سراسر می شود

می شود تقسیم شال نوکریِ اهل بیت(ع)
تاج بر سر می گذارد هر که نوکر می شود

شیشه ی عطر حسین(ع) بی سر می افتد روی خاک
از شمیم عطر او عالم معطّر می شود

از قفا سر از تن سبط پیمبر(ص) می بُرند!
کوثر قرآن مگر اینگونه ابتر می شود؟

جسم صد چاک حسین(ع) عریان می افتد بر زمین
دیده گریان زینب(س) از داغ برادر می شود

چون که می افتد به خاک و خون حسین ابن علی(ع) 
زار و غمگین مادرش زهرای اطهر(س) می شود

شام ظلمت را ببخشد روشنی مانند روز
بر سر نی چون سر خورشید انور می شود

پاره پاره روی خاک کربلا اوراق وحی
پای مال آیات حمد و کهف و کوثر می شود

نو گلی از درد بی آبی روی دست حسین(ع)
می شود پژمرده و یکباره پر پر می شود

تشنه لب را آب باید داد اما جای آب
از کمان تیر سه شعبه سهم اصغر(ع) می شود

در میان قتلگه در زیر صدها تیر و نی
دفن بی غسل و کفن جسمی مطهّر می شود

نیزه ها و تیر ها را خواهری چون زد کنار
از غم ‌و داغ برادر زار و مضطر می شود

جمله اجساد شهیدان بی کفن بر روی خاک
بر فراز نیزه سرهای منوّر می شود

ساقی لب تشنگان، یعنی یل ام البنین(س)
در کنار علقمه در خون شناور می شود

اشبه الناس است علی اکبر(ع) به خیرالمرسلین(ص)
اربا اربا جسم آن شبه پیمبر(ص) می شود

شعله ور گردد خیام کاروان کربلا
تا که بیماری اسیر دود و آذر می شود

خیمه ها می سوزد و زینب(س) به غم گردد اسیر
 شعله ها یاد آور آن شعله و «در» می شود

چشم زینب(س) چشمه ی خون می شود، قلبش کباب
غصه اش افزون ولی با یاد مادر می شود

راهی شام بلا گردد نوامیس رسول(ص) 
آل پیغمبر(ص) اسیر قوم کافر می شود

بر سر نیزه سری قرآن تلاوت می کند
پای نیزه آه و شیون کار خواهر می شود

می کِشند از گوش طفلی گوشواره، بعد هم
ضربه ی سیلی نصیب روی دختر می شود

زینب کبری(س) کجا و بزم می خواران کجا؟!
غرق غصه از غم او قلب حیدر(ع) می شود

هر که در بزم عزای آل پیغمبر(ص) گریست
پاک از پرونده اش هر گونه منکر می شود

ای گنه آلودگان، اشک است مفتاح بهشت
با کلید اشک، ناممکن میسّر می شود

در غم آل علی(ع) امروز می گرییم اگر
شافع ما مرتضی(ع) در روز محشر می شود



شنبه 102 تیر 24 | نظر بدهید

 

شعر میلاد امام حسین علیه السلام

بگشوده دیده بر جهان دلبند زهرا(س)

روئیده بر لب غنچه ی لبخند زهرا(س)

زهرا(س) و حیدر(ع) محو سیمای حسینند
افلاکیان گرم تماشای حسینند

دارد محمد(ص) در بغل یک ماه زیبا
خروح الامین مات گل زیبای زهرا(س)

این نو گل زیبا به حق نامش حسین(ع) است
این نور رب المشرقین و مغربین است

فُلک نجات است او و مصباح هدایت
ما را نماید رهنمون سوی سعادت

سرمایه ی ما شیعیان نام حسین(ع) است
دین حقیقی دین اسلام حسین(ع) است

شمس هدایت تا قیامت می درخشد
تا راه خوشبختی ما را نور بخشد

لبهای خشک او همان آب حیات است
شوق حیات شیعیان بعد از ممات است

از مقدم او انبیاء غرق سرورند
لبریز شور و شادی و شعر و شعورند

باشد نبی(ص) محو تماشای حسینش
چشمش شده روشن به سیمای حسینش

آن کودک یک روزه ی خوش قد و قامت
هنگام قد قامت کند بر پا قیامت

سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است او
نامش حسین(ع) امّا علی(ع) دیگر است او

مؤمن بدون مِهر او ایمان ندارد
اسلام بی او مصحف قرآن ندارد

ما را محبِّ او و یارانش نوشتند
با مِهر روی او گِل ما را سرشتند

شرح و بیان و معنی ام الکتاب است
همچون علی(ع) او شافع روز حساب است

آشفته ی مویش تمام شیعیانند
سرگشته ی کویش تمام مؤمنانند

در خانه ی دل دارد او جا تا قیامت
داریم از او امید امداد و شفاعت

ذکر مناجات امیرالمؤمنین(ع) اوست
بیت الحرام و قبله ی اهل یقین اوست

شرح همه آیات قرآن مبین اوست
فرزند حیدر(ع)، مقتدای متقین اوست

عرش خدا در مقدم او شد چراغان
روح الامین دارد به لب آیات قرآن

بخشیده زینت نام او عرش خدا را
مدهوش کرده ماهِ رویش اولیا را

او واسط فیض خدای مهربان است
در روز محشر بر سرِ ما سایبان است

روح ملائک روز و شب پروانه ی اوست
قلب همه خوبان عالم خانه ی اوست

نام حسین(ع) تسبیح هر روز و شب ماست
خنده به یمن مقدم او بر لب ماست



سه شنبه 101 اسفند 2 | نظر بدهید

 

مواسات

از نجف تا کربلا را من پیاده رفته ام
استراحتگاه کو؟ افسرده حال و خسته ام 

من به پاهایم حنا بگذاشتم قبل از سفر
کفش های خوب هم، پاهای من را شد سپر

همدلی همراه لازم بود تا در این سفر
من مصون باشم ز هر بد خواهی و هر ظلم و شر

داشتم من سایبانی از چفیه از کلاه 
تا نتابد بر رخم خورشید سوزان هیچگاه

بود موکب ها فراوان در مسیر رفتنم
تا در آنها خستگی بیرون نمایم از تنم

صبح و ظهر و عصر و مغرب یا که در هنگام شام
از برای من مهیّا بود انواع طعام

هندوانه، خربزه، انواع میوه، آب سرد
آب میوه، بستنی، انواع سبزیجات فرد 

میزبان پای مرا می شست با آب ولرم
پهن می کردی برای من تشک از جنس نرم

تاول پاهای من را بوسه می زد میزبان
من شدم شرمنده ی این میزبان مهربان

قهوه و چای عراقی هم فراوان خورده ام
چای ایران با گلاب ناب کاشان خورده ام

غیر نیکوئی ندیدم چیز دیگر در سفر
می روم از کربلا با حال زار و چشم تر

کاروان دیگری از کربلا شد سوی شام
کعب نی یا ضرب سیلی بود آنان را طعام

پایشان رنگ حنا دارد ولی از جنس خون
گاه گاهی کودکی از ناقه می شد سر نگون

پشت سر شلاق و سیلی بود و فحش و ناسزا
پیش رو یک کاروان سر بود روی نیزه ها

برده شد با جبر در بزم شرابی کاروان
بر لب قاری قرآن خورد چوب خیزران

زخم بود و پر ز تاول گر چه پای کودکان
جای مرهم خورده  سیلی جملگی از ساربان

سایبان کودکان سرهای روی نیزه بود
دم به دم بر دوششان شلاق می آمد فرود

جای مرهم می شنیدند از عدو زخم زبان
جای آب سرد هم از چشم آنها خون روان

جای استقبال آمد سنگ ها از پشت بام
طعنه ها بشنیده اند این کاروان از اهل شام

موکب این کاروان ویرانه ای در شام بود
مشت و سیلی هم خوراک جمله ی ایتام بود

در خرابه جملگی بودند گر چه بی فدک
مثل زهرا(س) بارها خوردند آنها هم کتک

جای چائی عراقی سهمشان شد خون دل
شد زمین از اشک چشم کودکان مانند گل

شامیان هم جملگی بودند در فکر ثواب
چون دل اهل حرم را کرده اند آنها کباب

گر چه با پای پیاده رفته ام تا کربلا
این مواسات است آیا؟ این کجا و آن کجا؟



جمعه 101 شهریور 25 | نظر بدهید

 

اربعین شهدای کربلا

یک قافله رسیده که ره توشه اش عزاست

در زیر بار غصه و غم قامتش دوتاست

افراد قافله همگی داغ دیده اند
دلها اسیر غصه و کار بصر بُکاست

هر دل پر است از غم و اندوه و رنج و درد
زیرا به زیر خاک، گلستان لاله هاست

یک اربعین ز دیده ی خود خون گریستند
نو شد عزا و نوبت تکرار ماجراست

می جوشد از زمین غم و حسرت، بلا و حزن
این سر زمین برای همین خاک کربلاست

زینب(س) زند به سر ز غم بی برادری
فریاد کودکان ز غم و غصه تا سماست

هم ناله با نوای غم و رنج کاروان
گریان و غصه دار همه عرش کبریاست

مرغ هوا و آهو و ماهی و جنّ و انس
تا روز حشر بر غم و بر غصه مبتلاست

در این عزا اگر که فلک واژگون شود
یا آدمی اگر که بمیرد ز غم رواست

جبریل تا ابد به سر و سینه می زند
گریان به یاد واقعه ی ظهر نینواست

جاری است روی گونه ی زهرا(س) دو رود خون
اشک عزا روانه ز چشمان انبیاست



سه شنبه 101 شهریور 22 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin