سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سلامی و کلامی

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (157)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 791381
بازدید امروز :144
بازدید دیروز : 237
تعداد کل پست ها : 1281

 

یا ایها العزیز

دارم به سر هوای تو یا ایها العزیز
هر شیعه مبتلای تو یا ایها العزیز

هستم همیشه بر سر خوان کرامتت
ریزه خور سخای تو یا ایها العزیز

بر سر مراست تاج شرافت تمام عمر
چون بوده ام گدای تو یا ایها العزیز

شد با صفا ز مقدم تو عرش کبریا
ای جان من فدای تو یا ایها العزیز

من در تمام عمر زدم دم ز اهل بیت(ع)
در سایه ی لوای تو یا ایها العزیز

باشد رضای حضرت حق در رضای تو
من در پی رضای تو یا ایها العزیز

پوشیده اند بر تن من جامه ی بقا
چون گشته ام فنای تو یا ایها العزیز

غیر از جفا ندیده ای از من تو سالهاست
شرمنده ی وفای تو یا ایها العزیز

دردم بده که درد تو درمان دردهاست
من تشنه ی دوای تو یا ایها العزیز

گردد میسر امر فرج یا امام عصر(عج)
با ذکر ربنای تو یا ایها العزیز

عیدی شیعه دیدن رخسار ماه توست
دست من و عطای تو یا ایها العزیز



سه شنبه 99 فروردین 19 | نظر بدهید

 

دوازده رباعی مهدوی

1

آقا بیا که بی تو جهان جز سراب نیست
ما تشنه ایم و هیچ نشانی ز آب نیست

پر شد جهان ز ظلم و ستم در غیاب تو
آقا بیا که چاره به جز انقلاب نیست
2
آمد خبر که شیعه تو را جان رسیده است
بر درد شیعه دارو و درمان رسیده است

بگذشت شام تیره و هنگام صبح شد
خورشید صبح نیمه ی شعبان رسیده است
3
سید و سرور و سالار می آید روزی
جلوه ی حضرت دادار می آید روزی

ظلمت شب ابدی نیست گذر خواهد کرد
روشنی بخش شب تار می آید روزی
4
عمریست اسیر ظلم شبها هستیم
گمگشته ی در کویر و صحرا هستیم

بگذشت تمام عمر در تاریکی
ما منتظران صبح فردا هستیم
5
طی شد شب ما، طلوع خورشید آمد
شد صبح سپید و نور توحید آمد

آنکس که جدایی اش غمی سنگین بود
با آمدنش برای ما عید آمد
6
گردیده همه عرش خدا گلباران
از خاک زمین تا به سما گلباران

بگذاشت گل فاطمه(س) چون پا به زمین
در مقدم او شد همه جا گل باران
7
ای فصل بهار جلوه ی رخسارت
سرسبزترین باغ جهان گلزارت

ما تشنه ی دیدار تو هستیم آقا
ما را بچشان جرعه ای از دیدارت
8
تو بر سر شیعه سایبانی آقا
معنایی و مفهوم اذانی آقا

لولاک لما خلقت الافلاکت گفت
زیرا که تو صاحب الزمانی آقا
9
تو معدن اسرار خدایی آقا
قران تویی و روح دعایی آقا

بیمار غم فراق رویت هستیم
تنها تو به درد ما دوایی آقا
10
ای آن که یکی ولی برای همه ای
آمینی و پایان دعای همه ای

بی روی تو مردم جهان بیمارند
باز آی که درمان و دوای همه ای
11
بی روی تو روزگار ما ظلمانی است
چون ابر بهار چشم ما بارانی است

باز آی که در فراق رویت آقا
هر شیعه اسیر هجر و سرگردانی است
12
تو وارث ذوالفقار حیدر(ع) هستی
تو ترجمه ی سوره کوثر هستی

ای یوسف زهرا(س) قدمت بر دیده
احیاگر اسلام پیمبر(ص) هستی



سه شنبه 99 فروردین 19 | نظر بدهید

 

امید نا امیدان

می رسد از راه و دنیا را گلستان می کند
از زمین تا آسمان را نور باران می کند

مردگانیم و دم عیساست ما را آرزو
یوسفی ما را ولی لبریز از جان می کند

معنی و مفهوم ایمان است مانند علی(ع)
با نگاهی قلب ها را پر ز ایمان می کند

یوسف زهراست درد دردمندان را دوا
درد و رنج و غصه را یکباره درمان می کند

سال ها عامل به قرانی در این عالم نبود
عالمی را عامل آیات قران می کند

می کند لبریز آرامش قلوب خلق را
زندگی را چون عسل از بهر انسان می کند

روزگاری روزگار ما اگر تاریک بود
او ولی شبهای ما را هم فروزان می کند

هر کسی جز در طریق عشق بگذارد قدم
بانگاهی مهربان او را پشیمان می کند

کفر و الحاد و ستم را ریشه کن خواهد نمود
او تمام اهل عالم را مسلمان می کند

سفره ی احسان و فضلش پهن باشد روز و شب
اهل عالم را سر این سفره مهمان می کند

سر به فرمان خدا باید که باشد آدمی
هر که سر برتافت او را سر به فرمان می کند

عدل و انصاف است معیار قضاوت های او
حکم را صادر فقط بر طبق میزان می کند

غصه می بندد دگر بار سفر از این جهان
اشک را او پاک از هر چشم گریان می کند

خانه دل باید از نور خدا روشن شود
او منور، خانه را از نور رحمان می کند

هر زبانی باز شد باید بگوید ذکر حق
او زبان را ذاکر خلاق سبحان می کند

خورده از ابلیس، انسان ضربه هایی بی شمار
او شکستی سخت را تحمیل شیطان می کند

این جهان بی روی او غیر از کویری خشک نیست
او جهان را سبز  همچون باغ و بستان می کند

سال ها غیر از بدی چیزی ندید از ما ولی
باز هم در حق ما لطف فراوان می کند



سه شنبه 99 فروردین 19 | نظر بدهید

 

دلنوشته ای برای امام زمان عج

نگاهم کن، ببین یابن الحسن(عج) احوال زارم را
ببین از درد دوری چشمهای اشکبارم را

ببین آقا ز درد دوریت بیخود شدم از خود
غم دوری تو برده ز کف صبر و قرارم را

به مانندم کسی از جام هجرانت ننوشیده
که من عمریست می نوشم غم هجران یارم را

اگر سر زد خطایی از من عذرم را پذیرا باش
ز هجران تو از کف داده ام چون اختیارم را

بدون روی تو دنیا برایم چون جهنم شد
ببین بی روی تو تاریک چون شب روزگارم را

شب و روزم چنان آمیخته شد با هم آقا جان
که گم کردم میان روز و شب، لیل و نهارم را

من آن آئینه ای هستم  که گردیدم غبار آلود
بیا و با نگاهی پاک کن گرد و غبارم را

ببین آقا ز درد هجر تو پیوسته می نالم
بیا آقا تسلی ده تو حال ناگوارم را

من آن صفرم که بی رویت پشیزی هم نمی ارزم
اگر باشی کنارم باز یابم اعتبارم را

بهارم بی گل رویت فقط رنگ خزان دارد
گل زهرا(س) بیا تا رنگ و رو بخشی بهارم را

اگر روزی رسیدی و نبودم من در این دنیا
ز گرد کفشهای خود بده زینت مزارم را 



دوشنبه 98 بهمن 28 | نظر

 

غزل فراق

کجایی یوسف زهرا(س) ببینی کار ما زاری است
کجایی تا ببینی بی تو هر آئینه زنگاری است

صبوری های ما بی تو به پایان آمد آقاجان
ز هجران تو زخم قلب ها ی شیعیان کاری است

نفس ها در فراقت کندن جان است یا مهدی(عج)
که بی رویت نفسها جملگی از روی ناچاری است

تمام خنده ها تلخ و غم انگیز است  مهدی جان
که شادی های ما بی روی ماه تو عزاداری است

همه شب تا سحر از هجر رویت ندبه می خوانیم
که بی روی تو کار دیده و دل  کار دشواری است

اسیر دام آن زلف سیاهت شد دل و دیده
ببین آقا که سر تا پای ما رنج و گرفتاری است

تمام دردها درمان شود با یک نگاه تو
تماشا کن ببین تن های ما لبریز بیماری است

بیا آقا که بی تو زندگی سخت است و جان فرسا
که بی تو زندگی کردن فقط یک مرگ تکراری است

خدا لعنت کند آن را که باعث شد شوی غائب
که شرط منتظر از دشمنان دوست بیزاری است



چهارشنبه 98 بهمن 16 | نظر بدهید

 

یادم رفت

شمایل تو بدیدم بهار یادم رفت
ز دل ربودن تو  گلعذار یادم رفت

چنان ز دیدن تو مست و شادمان گشتم
که حال مست و خراب و خمار یادم رفت

ز بس کنار تو حالم خوش است و خوش بختم
گذشت عمر و غم روزگار یادم رفت

نگاه من به نگاه تو چون که خورد گره
قسم به عشق دگر اختیار یادم رفت

تو را بدیدم و شد عقل و هوش از سر من
به عشق روی تو صبر و قرار یادم رفت

همیشه موقع شادی هوار باید کرد
ز شوق روی تو داد و هوار یادم رفت

دلم ز بار گنه سالهاست زنگاری است
تو را بدیدم و گرد و غبار یادم رفت

اگر چه در همه ی عمر منتظر بودم
ز دیدن رخ تو انتظار یادم رفت

ز هجر روی تو یک عمر زار نالیدم
ز وصل روی شما چشم زار یادم رفت



دوشنبه 98 دی 30 | نظر

 

زمستان

زمستان است سرمای فراق یار سوزاندم
غم هجران آن دلدار مه رخسار سوزاندم

شنیدم وصف خال روی او بیمار گردیدم
نکرد او چون عیادت از من بیمار سوزاندم

ز درد دوریش وقتی تنم در شعله ی تب بود
تنم می سوخت در آتش ولی تبدار سوزاندم

شدم در خواب تا شاید ببینم روی ماهش را
نیامد چون بخوابم، او به شام تار سوزاندم

شدم هر صبح بیدار و ندیدم روی زیبایش
نشد دیدار چون حاصل، مرا بیدار سوزاندم

تمام لحظه هایم هست تکراری و جانفرسا
مرا هر روز و هر لحظه از این تکرار سوزاندم

اگر رخ می نمود او چیزی از او کم نمی گردید
نمی دانم چرا با وعده ی دیدار سوزاندم

گهی از درد هجران و گهی با وعده دیدار
مرا با شیوه ی هنجار و ناهنجار سوزاندم

نشستم بر سر راهش میان کوچه و بازار
مرا اما میان و کوچه و بازار سوزاندم

شنیدم مادرش زهرا(س) میان کوچه سیلی خورد
حدیث کوچه و میخ در و دیوار سوزاندم

علی(ع) را دست بسته سوی مسجد می کشانیدند
خبر تلخ است عمری این چنین اخبار سوزاندم

قدم هایم، نفس هایم همه با یاد دلدار است
نخواهم کند از او دل گر غمش بسیار سوزاندم

مرا فردا اگر در آتش دوزخ بسوزانند
ندارم غم که او هر لحظه ای صد بار سوزاندم



سه شنبه 98 دی 24 | نظر

 

ابا صالح(ع) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا چشم امید ما به دست توست
ابا صالح(عج) التماس دعا شیعه مست از آن چشم مست توست

تو را جان مادرت زهرا(س)
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا یاد از پا افتادگان هم باش
ابا صالح(عج) ما گرفتاریم یاد جمع بیچارگان هم باش

گره تو از کار ما بگشا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا درد ما را درمان تویی آقا
اباصالح(عج) التماس دعا هجر ما را پایان تویی آقا

وصال تو گشته چون رؤیا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا بی تو دلهای شیعیان خون است
اباصالح(عج) التماس دعا بی تو دیده ی ما رود جیحون است

ز خون دل دیده ها دریا
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا بی تو این دنیا سرد و خاموش است
بیا که شیعه برای قربان شدن در پایت کفن پوش است

به قربان تو  همه سرها
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا ما به درد هجران گرفتاریم
اباصالح(عج) التماس دعا ما ز درد هجر تو بیماریم

دوایی آقا به درد ما
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح (عج) التماس دعا دوریت آتش زد به جان ما
ابا صالح(عج) التماس دعا تو برای فرج هم دعا فرما

بیا دیگر ای گل طه
ابا صالح(عج) التماس دعا

ابا صالح(عج) التماس دعا ما همه محتاج دعا هستیم
ابا صالح(عج) التماس دعا ما به عشق تو مبتلا هستیم

تو ای بر آیات حق معنا
ابا صالح(عج) التماس دعا

اباصالح(عج) التماس دعا آیه های خدا را تلاوت کن
تو با صوت دلنشین خودت شیعه را لبریز از رضایت کن

به یاد آن ظهر عاشورا
ابا صالح(عج) التماس دعا 



سه شنبه 98 آذر 26 | نظر بدهید

 

مهمانی

ما آمدیم تا که تو مهمانمان کنی
با درد آمدیم که درمانمان کنی

ما با نسیم عشق به سوی تو آمدیم
تا در مسیر عشق چو طوفانمان کنی

سر می دهیم نغمه ی شادی میان راه
 روزی اگر که بی سر و سامانمان کنی

ما را هوای کوی تو ای دوست در سر است
تا خیس از طراوت بارانمان کنی

هر کس که شد خراب تو آباد می شود
ما آمدیم تا که تو ویرانمان کنی

هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد
هستیم ما گدا که تو سلطانمان کنی

با گریه آمدیم به امید آن که تو
غم را ز دل زدایی و خندانمان کنی

مست از می تو هر که شود مست واقعی است
ما آمدیم مهتر مستانمان کنی

چون قلب ما تهی است ز ایمان و معرفت
با یک نگاه مملو ایمانمان کنی

روی جبین ماست اگر مهر بندگی
باید به دست خویش مسلمانمان کنی

مردم شدن چه ساده و انسان شدن چه سخت
ما آمدیم تا که تو انسانمان کنی  



شنبه 98 آذر 23 | نظر

 

سیدی یابن الحسن عج

سیدی یابن الحسن(عج) مولا گرفتار توایم
تا نفس باقی است آقا جان بدهکار توایم

ای که هستی ذکر تسبیح تمام شیعیان
 از سر شوق و ارادت ما هوادار توایم

یوسف مصر وجودی و دل از ما برده ای
 تو بیا بیرون ز چاه آقا خریدار توایم

سیدی یابن الحسن(عج) با آن که مدیون توایم
من نمی دانم چرا پس ما طلبکار توایم

 جای آن که زینت آل علی(ع) باشیم ما
با گناه و معصیت ها مایه ی عار توایم

جای آن که باری از دوش تو برداریم ما
ما وبال تو شدیم و جمله سربار توایم

جای آن که مرهمی باشیم بر درد شما
سیدی یابن الحسن(عج) مشغول آزار توایم

الگوی رفتار ما، کردار نیکوی تو نیست
ما فقط دلدادگان ماه رخسار توایم

زینت گلزار آل الله یابن الفاطمه(س)
ما برای چیدن گلها به گلزار توایم

دم زدن از تو اگر نفعی برای ما نداشت
با دلیل و منطق خود فکر انکار توایم

سیدی هستی تو یک آئینه ی ایزد نما
ما مسلمانان ولی مانند زنگار توایم

در ظهور خود مکن تعجیل یابن العسکری(عج)
ما چگونه با چنین وصفی سزاورا توایم



سه شنبه 98 آذر 19 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin