سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (88)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (169)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (103)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (32)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (160)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (8)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (15)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (26)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (13)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (47)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (19)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (11)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (21)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (219)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (132)

سروده های دیگر (141)

کتاب های الکترونیک (3)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 753176
بازدید امروز :234
بازدید دیروز : 427
تعداد کل پست ها : 1212

 

مواسات

از نجف تا کربلا را من پیاده رفته ام
استراحتگاه کو؟ افسرده حال و خسته ام 

من به پاهایم حنا بگذاشتم قبل از سفر
کفش های خوب هم، پاهای من را شد سپر

همدلی همراه لازم بود تا در این سفر
من مصون باشم ز هر بد خواهی و هر ظلم و شر

داشتم من سایبانی از چفیه از کلاه 
تا نتابد بر رخم خورشید سوزان هیچگاه

بود موکب ها فراوان در مسیر رفتنم
تا در آنها خستگی بیرون نمایم از تنم

صبح و ظهر و عصر و مغرب یا که در هنگام شام
از برای من مهیّا بود انواع طعام

هندوانه، خربزه، انواع میوه، آب سرد
آب میوه، بستنی، انواع سبزیجات فرد 

میزبان پای مرا می شست با آب ولرم
پهن می کردی برای من تشک از جنس نرم

تاول پاهای من را بوسه می زد میزبان
من شدم شرمنده ی این میزبان مهربان

قهوه و چای عراقی هم فراوان خورده ام
چای ایران با گلاب ناب کاشان خورده ام

غیر نیکوئی ندیدم چیز دیگر در سفر
می روم از کربلا با حال زار و چشم تر

کاروان دیگری از کربلا شد سوی شام
کعب نی یا ضرب سیلی بود آنان را طعام

پایشان رنگ حنا دارد ولی از جنس خون
گاه گاهی کودکی از ناقه می شد سر نگون

پشت سر شلاق و سیلی بود و فحش و ناسزا
پیش رو یک کاروان سر بود روی نیزه ها

برده شد با جبر در بزم شرابی کاروان
بر لب قاری قرآن خورد چوب خیزران

زخم بود و پر ز تاول گر چه پای کودکان
جای مرهم خورده  سیلی جملگی از ساربان

سایبان کودکان سرهای روی نیزه بود
دم به دم بر دوششان شلاق می آمد فرود

جای مرهم می شنیدند از عدو زخم زبان
جای آب سرد هم از چشم آنها خون روان

جای استقبال آمد سنگ ها از پشت بام
طعنه ها بشنیده اند این کاروان از اهل شام

موکب این کاروان ویرانه ای در شام بود
مشت و سیلی هم خوراک جمله ی ایتام بود

در خرابه جملگی بودند گر چه بی فدک
مثل زهرا(س) بارها خوردند آنها هم کتک

جای چائی عراقی سهمشان شد خون دل
شد زمین از اشک چشم کودکان مانند گل

شامیان هم جملگی بودند در فکر ثواب
چون دل اهل حرم را کرده اند آنها کباب

گر چه با پای پیاده رفته ام تا کربلا
این مواسات است آیا؟ این کجا و آن کجا؟



جمعه 101 شهریور 25 | نظر بدهید

 

اربعین شهدای کربلا

یک قافله رسیده که ره توشه اش عزاست

در زیر بار غصه و غم قامتش دوتاست

افراد قافله همگی داغ دیده اند
دلها اسیر غصه و کار بصر بُکاست

هر دل پر است از غم و اندوه و رنج و درد
زیرا به زیر خاک، گلستان لاله هاست

یک اربعین ز دیده ی خود خون گریستند
نو شد عزا و نوبت تکرار ماجراست

می جوشد از زمین غم و حسرت، بلا و حزن
این سر زمین برای همین خاک کربلاست

زینب(س) زند به سر ز غم بی برادری
فریاد کودکان ز غم و غصه تا سماست

هم ناله با نوای غم و رنج کاروان
گریان و غصه دار همه عرش کبریاست

مرغ هوا و آهو و ماهی و جنّ و انس
تا روز حشر بر غم و بر غصه مبتلاست

در این عزا اگر که فلک واژگون شود
یا آدمی اگر که بمیرد ز غم رواست

جبریل تا ابد به سر و سینه می زند
گریان به یاد واقعه ی ظهر نینواست

جاری است روی گونه ی زهرا(س) دو رود خون
اشک عزا روانه ز چشمان انبیاست



سه شنبه 101 شهریور 22 | نظر بدهید

 

نوحه عصر عاشورا

هم آنهایی که از حیدر(ع) بریدند

حسین بن علی(ع) را سر بریدند

محرم آمد و ماه عزا شد
همه عالم پر از شور و نوا شد
همه ملک زمین ماتمسرا شد
به زیر بار غم قدها خمیدند

میان خیمه ها قحطی آب است
حرم از تشنگی در التهاب است
به یاد تشنه کامان دل کباب است
ز ابر دیدگان خون ها چکیدند

نه عاشورا که بودی روز محشر
علی اکبر(ع) به خون خود شناور
نشان تیر شد حلقوم اصغر(ع)
جوانان یک به یک در خون تپیدند

دو چشم حضرت سقا فدا شد
دو دست او هم از پیکر جدا شد
نگون از زین به خاک کربلا شد
شهادت را به نرخ جان خریدند

پس از او ولوله در خیمه ها شد
نوای ناله تا عرش خدا شد
سر او از بغل بر نیزه جا شد
و اطفال حرم هم نا امیدند

غم و غصه که افزون شد خدایا
همه دل ها ز غم خون شد خدایا
همه افلاک محزون شد خدایا
که سر از سبط پیغمبر(ص) بریدند

خدایا، خیمه ها آتش گرفته
زمین کربلا آتش گرفته
دل از سوز عزا آتش گرفته
یتیمان پا برهنه می دویدند

حسین(ع) در قتلگه افتاده بی سر
به بالای سرش افسرده مادر
زند از غم به سر دلخسته خواهر
یتیمان آه سرد از دل کشیدند

تنی بی سر به زیر آفتاب است
گمانم پیکر ام الکتاب است
همان که شافع روز حساب است
سرش را از قفا از چه بریدند؟

تن مولای دین گردیده صد چاک
سرش بر نی تنش عریان روی خاک
عزای او بپا در اوج افلاک
ز غم افلاکیان جامه دریدند

یتیمانش اسیر دشمنانند
به سوی شام غم آنها روانند
به زیر بار غم ها قد کمانند
به جز درد و غم و غصه ندیدند

دوباره تازه شد داغ پیمبر(ص)
روی نیزه سر هجده برادر
زند زینب(س) دو دست غصه بر سر
چرا پس غیر زیبائی ندیدند؟

نوامیس خدا در بین انظار
همه در بند درد و غم گرفتار
کتک خورده از آن قوم ستمکار
هزاران طعنه را هم می شنیدند

سری بر روی نی با چشم گریان
تلاوت می کند آیات قرآن
به پای نیزه هم جمع اسیران
همه از غصه جان بر لب رسیدند



یکشنبه 101 مرداد 16 | نظر بدهید

 

نوحه عاشورائی

ببین حال پریشانم

حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

مرو بی من که میمیرم من از هجران روی تو
دو چشم من نمی جوید مگر روی نکوی تو
ببین محزون و نالانم 
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

به جان مادرت زهرا(س) مگو با من خداحافظ
من و این لشکر اعدا، مگو با من خدا حافظ
که من جسم و توئی جانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

مرو بی من سوی میدان، که جانم می رود از تن
چرا پوشیده ای بر تن، تو ای جان کهنه پیراهن
ببین چشمان گریانم 
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

دلم را می بری با خود، ببر ای دلربای من
برو ای جان سوی میدان، رضای تو، رضای من
توئی خورشید تابانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

تو مشغول نبرد، از دور می بیند تو را خواهر
به روی دست تو خونین بدن جسم علی اصغر(ع)
توئی ماه فروزانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

هم آنهائی که با حیدر(ع) بسی ظلم و جفا کردند
سرت را از قفا ای جان من از تن جدا کردند
تو ای گیسو پریشانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

من از بالای تلّ دیدم جدا می شد سرت از تن
ربودند از تنت حتی همان یک کهنه پیراهن
تو ای شمع شبستانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

به زیر خرمن نی ها تنت را جستجو کردم
کنار نعش تو با خون رگهایت وضو کردم
تو هستی دین و ایمانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

ببوسیدم من آنجا را که پیغمبر(ص) نبوسیده
امیرالمؤمنین(ع) یعسوب دین حیدر(ع) نبوسیده
گل زیبای بستانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

من و جمع یتیمانت اسیر اشقیا گشتیم
به زنجیر ستم راهی سوی شام بلا گشتیم
تو ای سرو خرامانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

سرت را مو پریشان روی نی دیدم برادر جان
به پای نی به بند غصه رنجیدم برادر جان
ز غم سر در گریبانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

نسیم باد گیسوی تو را لرزاند روی نی
هزاران بار مُردم چون که من می آمدم از پی
من از کار تو حیرانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

سرت بالای نی می خواند آیاتی ز قرآن را
چنان زیبا که نشنیده کسی این صوت و الحان را
تو ای قاری قرآنم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

برادر جان به شام تیره تو روشن تر از ماهی
لبانت را به چوب خیزران آزرده بد خواهی
اسیر سیل طوفانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم

نصیب کودکانت مثل زهرا(س) ضرب سیلی شد
کف پاها پر از تاول شد و رخساره نیلی شد
به لب آمد ز غم جانم
حسین(ع) جانم حسین(ع) جانم



شنبه 101 مرداد 15 | نظر بدهید

 

نوحه ظهر عاشورا

کربلا محشر کبراست اذان می گویند

وقت جانبازی مولاست اذان می گویند

وای بر ما که حسین(ع) واسطه ی فیض خدا
وسط معرکه تنهاست اذان می گویند

چند روز است حرم آب ندارد ای وای
تشنه لب زاده ی زهراست اذان می گویند

دور تا دور حرم لشکر کفر است و نفاق
در حرم ولوله برپاست اذان می گویند

ساقی تشنه لبان مشک پر آبش بر دوش
خشک امّا لب سقّاست اذان می گویند

خون دل هست فراوان، عوض قحطی آب
دیده و اشک مهیّاست اذان می گویند

کربلا قبله ی حاجات و حسین(ع) است امام
قتلگه نیز مصلّاست اذان می گویند

همه ی عالمیان مات معمّای حسین(ع)
ای خدا، این چه معمّاست؟ اذان می گویند

دم عیساست دمی از دم جانبخش حسین(ع)
دم او راز مسیحاست اذان می گویند

اصل دین است ولی گرم مناجات است او
بنگر صحنه چه زیباست اذان می گویند

نص قرآن «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»
وعده ی دوست همین جاست، اذان می گویند

کشته ی آل سقیفه است حسین ابن علی(ع)
شیعه لبریز تبرّاست، اذان می گویند

دل ما تا به ابد خانه ی آل الله(ع) است
این همان شرح تولّاست، اذان می گویند



جمعه 101 مرداد 14 | نظر بدهید

 

نوحه روز عاشورای حسینی

 امروز عاشوراست یا عید قربان است

کرب و بلا یکسر از خون گلستان است

ملک و ملک گریان ارض و سما لرزان
آدم به بی تابی عالم در افغان است

ای شیعیان امروز کرب و بلا غوغاست
کرب و بلا امروز، چون محشر کبراست
روز غم و درد و رنج و مصیبت هاست
سبط رسول الله(ص) عازم به میدان است 

در خیمه گه زیبب(س) زار و گرفتار است
در جنت الماوی زهرا(س) عزادار است
سبط رسول الله(ص) سرگرم پیکار است
در کربلا مولا تا ظهر مهمان است

اصغر(ع) ز بی آبی خشکیده لبهایش
نزدیک شط بر خاک افتاده سقایش
هر گوشه افتاده بخشی ز اعضایش
در خیمه گه زینب(س) محزون و نالان است

شد آب وقتی که در خیمه ها نایاب
می خواست اصغر(ع) را بابا کند سیراب
آورد اصغر(ع) را در منظر احزاب
گفتا که این کودک بی جرم و عصیان است

بشکافته تیری چون حنجر اصغر(ع)
چون طایر بسمل اصغر(ع) زند پرپر
ریزد رباب از غم خاک عزا بر سر 
حلق علی اصغر(ع) آماج پیکان است

در قتلگه مولا بر خاک افتاده
گویا ستونی از افلاک افتاده
زهرا(س) به بالینش غمناک افتاده
زینب(س) عزادار و غمگین و نالان است

در زیر تلی از نی های بشکسته
اوراق قرآنند صد پاره، بگسسته
زینب(س) ببوسد آن اوراق، پیوسته
ابر دو چشم او ابر بهاران است

از آسمان امروز شمشیر می بارد
از نای آل الله(ع) تکبیر می بارد
از سینه ها آه شبگیر می بارد
غلطان به خون و خاک خیل جوانان است

افتاده روی خاک یک پیکر بی سر
جمعند گرد او افراد صد لشکر
هریک زند ضربه با نیزه و خنجر
این کشته مظلوم آخر مسلمان است

این سر که می خواند بر نیزه قرآن کیست؟
این تن که افتاده بر خاک عریان کیست؟
این زن کنار او محزون و گریان کیست؟
در این عزا عالم چون بیت الاحزان است

ای آسمان باید ویران شوی دیگر
در خون خود خفته فرزند پیغمبر(ص)
بنگر از داغش زهرا(س) زند بر سر
بی سر حسین(ع) او در خاک غلطان است

آدم زند بر سر، خاتم عزادار است
روح الامین در این ماتم عزادار است
جنّ و ملک گریان، عالم عزادار است
در هر دلی امروز، غم ها فراوان است

زینب(س) که پیوسته از خوشه ی غم چید
جسم برادر را در خاک و خون می دید
می دید روی نی هجده سر خورشید
دلخسته و غمگین، زار و پریشان است



جمعه 101 مرداد 14 | نظر بدهید

 

نوحه شرح ام الکتاب

کرببلا گشته صحرای محشر

خشکیده لبهای آل پیمبر(ص)

در خیمه ها ای خدا قحط آب است
دل از غم تشنه کامان کباب است
رنج و بلا شرح ام الکتاب است
دل ها پر از غصه و آه و آذر

خشکیده لبها ز گرمای سوزان
پژمرده شد جمله گل های بستان
آتش گرفته ورق های قرآن
سوزد از این شعله آیات کوثر

گرمای سوزان زد آتش به جان ها
سایه ندارد دگر سایبان ها
از قافله رفته تاب و توان ها
اما دو چندان شده عزم لشکر

ورد لب کودکان آب آب است
اما تمام بیابان سراب است
دل ها پر از آتش و التهاب است
از تشنگی سینه لبریز اخگر

غصب فدک شعله ها زد به جان ها
غصب ولایت به دین زد زیان ها
شد بسته آب از چه بر خسته جان ها
آب روان مهر زهرای اطهر(س)

 ای آفتاب یار این کاروان باش
قدری تو با تشنگان مهربان باش
یک روز در عمر خود سایبان باش
رحمی نما تو به اولاد حیدر(ع)

ای آسمان از چه ویران نگشتی
همناله با اهل قرآن نگشتی
از غصه لبریز باران نگشتی
قلب تو از چه نگشته مکدّر

دریا برو آب شو از خجالت
از چه شدی یار قوم جهالت
دیگر نبینی تو روی سعادت
از تشنگی باغ دین گشته پرپر

داری تو ای خاک سوزی نهانی
خاکی تو یا کوه آتش فشانی
خاکت به سر از چه نامهربانی
بنگر که خشکیده لبهای اصغر(ع)

در آسمان ها ملائک غمینند
جمله عزادار و ماتم نشینند
همناله با مردمان زمینند
غمگین و دلخسته و زار و مضطر

یک کاروان مظهر عشق و ایمان
در پیش رو غصه های فراوان
ورد لب جمله ی تشنه کامان
تهلیل و تحمید و الله اکبر



چهارشنبه 101 مرداد 12 | نظر بدهید

 

کربلا یعنی که...

کربلا یعنی حدیث عشق ناب

کربلا یعنی حسین(ع) ام الکتاب

کربلا یعنی که احساس جنون
کربلا یعنی سراپا رنگ خون

کربلا یعنی که یک صحرا عطش
کودک از تشنه کامی کرده غش

کربلا یعنی سری خاکستری
بر سر نیزه کند پیغمبری

کربلا یعنی که یک دنیا عزا
عالم هستی همه ماتمسرا

کربلا یعنی که یک دنیا خزان
برگ ریزان از کران تا بی کران

کربلا یعنی نبرد کفر و دین
دخت حیدر(ع) خطبه های آتشین

کربلا یعنی که زنحیر ستم
از زمین تا آسمان اندوه و غم

کربلا یعنی به زیر آفتاب
جسم مجروح حسین(ع)، ام الکتاب

کربلا یعنی سرِ امّ الکتاب
بر سر نیزه ولی از خون خضاب

دل پر از غم، سینه ی افروخته
کربلا یعنی خیام سوخته

کربلا یعنی درون خیمه ها
مانده زین العابدین(ع) روح دعا

کربلا یعنی که ایمان و یقین
جان فدا کردن برای حفظ دین

کربلا یعنی سر از تن جدا
کربلا یعنی اطاعت از خدا

کربلا تفسیر و شرح جاهدواست
بوسه های ناب بر زیر گلوست

کربلا شرحی است بر آیات نور
نیمه شب، نور خدا، کنج تنور

کربلا یعنی کویر تشنگی
یک بیابان درد و رنج و خستگی

کربلا یعنی موّدت، مهر، عشق
پای بر خار مغیلان تا دمشق

کربلا یعنی دو چشم خون فشان
روی صورت ها ز سیلی ها نشان

کربلا یعنی که جسم چاک چاک
نعش خونین حسین(ع) بر روی خاک

کربلا یعنی بلای بی شمار
آل پیغمبر(ص) به دام غم دچار

کربلا یعنی دو چشم اشکبار
کربلا یعنی حدیث نور و نار

کربلا یعنی یتیم بی پناه
روی نیزه جلوه ی خورشید و ماه

کربلا یعنی مصیبتهای شام
تا قیامت اشک و ماتم، والسّلام



دوشنبه 101 مرداد 10 | نظر بدهید

 

فابک للحسین ع

ماه محرم است ا عزا فابک للحسین(ع)

با حزن و درد و سوز و نوا فابک للحسین(ع)

خون گریه کن که ماه محرم رسیده است
با یاد جمله ی شهدا فابک للحسین(ع)

شمر دَغا بریده سر از پیکر حسین(ع)
اما بگو چرا ز قفا؟ فابک للحسین(ع)

در شط خون خویش شنا می کند حسین(ع)
بنما به اشک دیده شنا فابک للحسین(ع)

آل عبا(ع) همه به شهادت رسیده اند
با یاد داغ آل عبا فابک للحسین(ع)

خواهی که مستجاب بگردد دعای تو
وقت دعا و حمد و ثنا فابک للحسین(ع)

در دل توراست آرزوی کربلا اگر
در آرزوی کرب و بلا فابک للحسین(ع)

جاری شود به گونه اگر اشک چشم تو 
باغ بهشت مزد شما فابک للحسین(ع)

گر بر حسین(ع) گریه کنی جاودان شوی
گریه است راه و رسم بقا فابک للحسین(ع)

داری اگر که قصد گذر از پل صراط
هنگام حشر و روز جزا فابک للحسین(ع)

زنگاری است خانه ی قلبت گر از گناه
خواهی دهی به قلب جلا فابک للحسین(ع)

ای دردمند، درد تو گر هست لاعلاج
خواهی اگر دوا و شفا فابک للحسین(ع)

شرط رضای حضرت حق در رضای اوست
خواهی اگر رضای خدا فابک للحسین(ع)

از اشک دیده جنت رضوان صفا گرفت
اشک است شرط شور و صفا فابک للحسین(ع)

دست عزا به زانوی غم جمله قدسیان
خاک عزاست بر سر ما فابک للحسین(ع)

ما زنده ایم تا که بگرییم بر حسین(ع)
چشم است چشمه سار بُکا فابک للحسین(ع)

باید که لحظه لحظه بریزیم اشک غم
تنها نه صبح و ظهر و مسا فابک للحسین(ع)

با خون سر نشد که فدائی او شویم
با خون دل شویم فدا فابک للحسین(ع)

عمری دو چشم ما ز غمش خون گریسته
اشکی که حق نموده عطا فابک للحسین(ع)



شنبه 101 مرداد 8 | نظر بدهید

 

سلام به محرم

سلام من به محرّم، به کربلای حسینی(ع)

سلام من به محرّم، مَه عزای حسینی(ع)

سلام من به محرّم، به فاطمه(س) به پیمبر(ص)
سلام من به محرّم، به سوز و ندبه ی حیدر(ع)

سلام من به محرّم، به ماه دلبر زینب(س)
سلام من به محرّم، به دیده ی تر زینب(س)

سلام من به محرّم، به راس قاری قرآن
سلام من به محرّم، به اوج قله ی ایمان

سلام من به محرّم، به باوفایی عبّاس(ع)
سلام من به محرّم، به عطر و بوی گل یاس

سلام من به محرّم، به اشک و آه سکینه
سلام من چراغ و سلام من به سفینه

سلام من به محرّم، به ناله های رقیه(س)
سلام من به محرّم، به نینوای رقیه(س)

سلام من به محرّم، به تشنه ی لب دریا
سلام من به محرّم، به داغ زاده ی زهرا(س)

سلام من به محرّم، به خشکی لب اصغر(ع)
سلام من به محرّم، به دیده های ز خون، تر

سلام من به محرّم، به خون پاک شهیدان
سلام من به محرّم، به اشک چشم یتیمان

سلام من به محرّم، به جلوه های نمازش
سلام من به حسین(ع) و به اوج راز و نیازش

سلام من به محرّم، به نوجوان شهیدش
سلام من به محرّم، به قهرمان رشیدش

سلام من به محرّم، به شور و شوق خدائی
سلام من به محرّم، به لحظه های جدائی

سلام من به محرّم، به آه و ناله ی طفلان
سلام من به محرّم، به جسم بی سر عریان

سلام من به محرّم، به تاول کف پاها
به آن شهید که در خون خویش کرده شناها

سلام من به محرّم، به دستهای بریده 
سلام من به محرّم، به اشک های چکیده

سلام من به محرّم، به دشت و دامن و گلشن
سلام من به دو چشمی که تیر خورده ز دشمن

سلام من به محرّم، به لحظه های شهادت
سلام من به محرّم، به شور و شوق و شهامت

سلام من به محرّم، به خیمه های غریبش
سلام من به محرّم، به بانوان نجیبش

سلام من به محرّم، به سروهای خمیده
سلام من به محرّم، به ذوالجناح رمیده

سلام من به محرّم، به لحظه های اسارت
سلام من به حسین(ع) و به آیه ها به تلاوت

سلام من به محرّم، به هر دو چشم علمدار
سلام من به محرّم، به شیعیان عزادار

سلام من به محرّم، به ماه نوحه سرائی
سلام من به محرّم، به ماه اشک و گدائی

محرّم آمد و کارم عزا و آه و فغان شد
سلام گفتم و اشکم به روی گونه روان شد



پنج شنبه 101 مرداد 6 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin