سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام

متی ترانی و اراک

من کی ام؟

دانلود و به روز رسانی کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (173)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (34)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (223)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (154)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 788861
بازدید امروز :17
بازدید دیروز : 199
تعداد کل پست ها : 1277

 

شعر میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلامر

آسمان جلوه دارد از مهتاب

در زمین عکس ماه اندر آب
با دو صد رسم و شیوه و آداب
می برد دل ز حضرت ارباب

چشم بگشوده بر جهان پسری
قمر ناب و بحر پر گهری
صاحب دستهای پر هنری
قد رعنا و بینش و بصری

یل ام البنین و یار حسین(ع)
مایه ی عزّ و افتخار حسین(ع)
او قرار است و بی قرار حسین(ع)
از سر شوق جان نثار حسین(ع)

گلی از گلشن ولایت اوست
حیدر ثانی شجاعت اوست
رهنمای ره سعادت اوست
شرزه شیر پر از صلابت اوست

قمر آسمان ایمان است
ذکر تسبیح حق پرستان است
تاج سرهای شیر مردان است
پای بند به عهد و پیمان است

او ابوالفضل(ع) زینب کبراست
معدن دین و باور و تقواست
پسر حیدر(ع) و یل زهراست
بَطَل و قهرمان عاشوراست

اوست عباس حیدر(ع) کرار
او ندارد نظیر در پیکار
اسوه ی جود و بخشش و ایثار
اوست زیباترین گل گلزار

اوست تسلیم امر مولایش
عالَمی مات این تولایش
ماه محو جمال و سیمایش
سرو تسلیم قد رعنایش

بوسه بر دست او زده حیدر(ع)
صورتش ماه و چشم ها اختر
دستهایش به فُلک دین لنگر
برده حتی دل از علی اصغر(ع)

این پسر نور عین فاطمه(س) است
او نصیر حسین(ع) فاطمه(س) است
تا ابد زیر دِیْن فاطمه(س) است
مایه ی فخر و زِیْن فاطمه(س) است

وارث اقتدار حیدر(ع) اوست
مایه ی افتخار حیدر(ع) اوست
بی گمان ذوالفقار حیدر(ع) اوست
خلف و یادگار حیدر(ع) اوست

در ادب بی رقیب و بی همتاست
پاسدار خیام کرب و بلاست
نام ایشان قرینه با دریاست
شافع ما به محشر کبراست

اشک چشمان اوست آب حیات
خورده نامش گره به شط فرات
اوست لنگر برای فُلک نجات
به بلندای قامتش صلوات



سه شنبه 102 بهمن 24 | نظر بدهید

 

اسوه صبر

زینب(س) است این زن که صدها موج طوفان دیده است

زینب(س) است این زن که رنج و غم فراوان دیده است

دیده هم در خون شناور جسم عریان حسین(ع)
هم روی نیزه سر خورشید تابان دیده است

بوسه زد او بر رگ گردن میان قتله گاه
او برادر را به خون خویش غلطان دیده است

قلب او لبریز اندوه و عزا و ماتم است
پاره پیکر ها روی خاک بیابان دیده است

اسوه ی صبر است این بانو که رفت از این جهان
صبر او را عالمی در شام ویران دیده است

گریه کرده در بر اجساد بی سر بارها
بر سر نیزه سر پاک شهیدان دیده است

همسفر با کاروان غصه و غم بوده است
پر ز تاول او کف پاهای طفلان دیده است

بر سر نعش حسین(ع) در عصر روز حادثه
مادرش را نوحه خوان و اشک ریزان دیده است

او چهل منزل مصیبت او چهل منزل عزا
او چهل منزل غم و درد یتیمان دیده است

سهم او از این جهان گویا که غیر از غصه نیست
پشت درب خانه مادر را پریشان دیده است

در میان کوچه بعد از آن که درب خانه سوخت
حیدر کرار(ع) را در بند عدوان دیده است

درد دل های علی(ع) را بارها بشنیده او
بر سر چاهی علی(ع) را در نیستان دیده است

لخته ی خون برادر در میان طشت را
یا که تابوت حسن(ع) را تیر باران دیده است

دیده او بالای نیزه یک سر خاکستری
پای نیزه کودکان را زار و نالان دیده است

زینب کبری(س) کجا و بزم می خواران کجا
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده است

زخم صد شمشیر و تیر و نیزه بر نعش حسین(ع)
از جهالت های افرادی مسلمان دیده است

رودی از خون گشت جاری در زمین کربلا
غرقه در خون خیل پیکرها به میدان دیده است

خیمه ها آتش گرفت و در غروبی غصه دار
کودکان را دل غمین سر در گریبان دیده است

ریزه خوار سفره احسان زینب(س) بوده ایم
او که ما را بر سر این سفره مهمان دیده است 

در عزایش نوحه می خوانیم و می سوزیم ما
چشم ها او را فقط غمگین و گریان دیده است



جمعه 102 بهمن 6 | نظر بدهید

 

به مناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

زنی را می شناسم زندگی بخشیده انسان را

به دانشگاه خود تدریس کرده درس ایمان را

زنی را می شناسم ماتم و رنج و بلا دیده
به روز حادثه از اشک دریا کرده دامان را

زنی را می شناسم بوده در بالای تلّ روزی
بدیده زیر خنجرها تن خورشید تابان را

زنی را می شناسم غصه و رنج و بلا دیده
که از بالای تلّ او دیده بیرون رفتن جان را

زنی را می شناسم سفره دار سفره داران است
و او بگذاشته در سفره های شیعیان نان را

زنی را می شناسم صاحب غم های عاشوراست
شناور دیده در خون جسم صد چاک شهیدان را

زنی را می شناسم روی نیزه دیده رأسی را
که می خوانده است با لحنی حزین آیات قرآن را

زنی را می شناسم در شب شام غریبان هم
نشد ترکش نماز شب، سپاس از حیّ سبحان را

زنی را می شناسم من، ندیده غیر زیبایی
و با این کار خود ویران نموده کاخ شیطان را

زنی را می شناسم من، که هفتاد و دو غم دیده 
بدیده روی خاک افتاده جسم پاک یاران را

زنی را می شناسم آب در مشکی ندیده است او
ولی از ابر چشمان یتیمان دیده باران را

زنی را می شناسم من اسیر درد و رنج و غم
نموده دستگیری ها به بند غم اسیران را

زنی را می شناسم من که از کرب و بلا تا شام
کشید از پای اطفال حرم خار مغیلان را

زنی را می شناسم من که او با خطبه های خود
پیمبر وار کرده رهنمایی هر مسلمان را

زنی را می شناسم من که بر هر درد درمان است
کسی که با نگاهی کرده درمان درمندان را

زنی را می شناسم من که چون حیدر(ع) سخندان است
که با هر خطبه ای حیران نموده او ادیبان را

زنی را می شناسم زینب(س) است و زینت بابا
که یاری کرده مانند علی(ع) او هم ضعیفان را

گلی را می شناسم من که گلزار است مدیونش
که زینت داده این گل شاخه ی هر باغ و بستان را

اگر چه در تمام عمر از داغ برادر سوخت
ولی می کرد پاک او اشک چشمان یتیمان را

به یمن مقدمش اهل جهان خوشحال و خندانند
ندید افسوس او هرگز لبی خوشحال و خندان را



پنج شنبه 102 آبان 25 | نظر بدهید

 

سقای تشنه

چند روزی است حرم
گشته محروم از آب
عده ای از اصحاب
با لب تشنه همه
جرعه از شهد شهادت
خوردند
قتلگه گشته ز خون شهدا چون غرقاب
ظهر روز عطش است
بر زمین می تابد
آفتاب سوزان
در درون خیمه
کودکان
لب تشنه
همگی چشم به راه
رو به سوی دریا
می شتابد سقا
تا که شاید آبی
ببرد تا خیمه
در کنار دریا
مشک خود را ساقی
می کند پر از آب
مشتی از آب گوارا را او
می برد نزد دهان
اوست دریای ادب
پس به یاد لب عطشان حسین(ع)
تشنه لب می ماند
و نمی نوشد آب
ساقی لب تشنه
مشک آبش بر دوش
می شتابد حالا
رو به سوی خیمه
بین نخلستان ها
نا گهان لشکر کفر
حمله ور گشت به او
ضربه ای خورد و جدا شد ز تنش
دست یمین
در همان حال چنین فرمود او
«والله ان قطعتموا یمینی
انّی احامی ابدا عن دینی»
مشک را داد به دست چپ خود
لحظه ای بعد جدا شد ز تنش
 دست چپش
همه ی کوشش اوست
تا که آبی ببرد تا خیمه
پس به دندان بگرفت 
مشک پر آبش را او
چشم هایش حتی
هدف تیر ستم کاران شد
‌ولی اوست سراپا امید
تا رساند به حرم
مشک پر از آبش را
ولی افسوس
که آن مشک پر آب
هدف تیر شد و 
آب گوارایش ریخت
گشت عباس(ع) امیدش نومید
روی اسب است و تمام بدن او پُرِ تیر
نا گهان از سر زین
نقش زمین شد تن او
چون نبودی به تنش دست
که حایل بشود بر تن او
تیرها 
بار دگر بر بدنش گشت فرو
تیرها 
بر بدنش
گشت



چهارشنبه 102 مرداد 4 | نظر بدهید

 

گفتگوی کعبه و کربلا

شاعر: علی اسماعیلی وردنجانی

ذاکر:علی اسماعیلی وردنجانی

مدت برنامه: 10 دقیقه

حجم فایل:حدود 7 مگابایت

 دریافت

 



سه شنبه 102 مرداد 3 | نظر بدهید

 

نوحه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

مرو تو شتابان ز پیش پدر (عزیز دلم)2

ز داغ تو خون می چکد ز جگر (عزیز دلم)2

اگر بروی مادر از غم تو دل غمین بشود
ز داغ تو عمه ی تو ماتم نشین بشود
رقیه(س) در حسرت دیدارت حزین بشود
ز داغت شوم من خمیده کمر (عزیز دلم)2

چگونه برم من سوی خیمه نعش اصغر(ع) را
چگونه دهم دست مادرش این گونه پیکر را
چگونه دهم شرح واقعه و روز محشر را
مرو اینقدر زود سوی سفر (عزیز دلم)2

بریزم به سر در عزای تو خاک ای عزیز دلم
فدای تو و حنجر شده چاک ای عزیز دلم
ز داغ تو غصه دار افلاک ای عزیز دلم
به خیمه چگونه رسانم خبر (عزیز دلم)2

بمان پیش من ای عزیز دلم اندکی دیگر
که من هم شوم همسفر با تو ای گل پر پر
اگر بروی می شوم تنها بین این لشکر
بمان تو کنارم در این سنگر (عزیزم دلم)2

گل سرخی که ز تیر سه شعبه شده پر پر
بیا تا ببویم تو را ای گل این دم آخر
ز داغ تو، خون جگر گشته زینب(س) مضطر
کشد از دل آه ویران گر (عزیز دلم)2

گل بابا تو ز سنگ ستم گشته ای پر پر
اگر بروی می زند غم تو بر دلم اخگر
برم شکوه در مصیبت تو نزد پیغمبر(ص) 
بنوش آب از چشمه ی کوثر (عزیز دلم)2

اگر بروی بعد تو‌ دیگر می شوم تنها
بمانم تنها میان این لشکر اعدا
رَود بر بالای نیزه سرت کودک بابا
عزادار تو شود مادر (عزیز دلم)2

طلب کردم من برای تو از دشمن دین آب
ولی با تیر سه شعبه شدی ناگهان سیراب
از آن تیری که به سوی گلوی تو شد پرتاب
ز خون دل گشته چشمم تر (عزیز دلم) 2

بمان در پیشم مرو ز بَرَم زندگانی من
تو می روی و می رسد وقت جان فشانی من
مرو از پیشم تو ای یار آسمانی من 
شدم من بی یار و بی یاور (عزیز دلم)2

شدی سیراب ای عزیز دلم چشم من روشن
نپوشیدم لا اقل به تنت کهنه پیراهن
سرت بر بالای نیزه شود همسفر با من
بخواب ای زیبا گل پر پر (عزیز دلم)2

تو‌ در کودکی یک مجاهد و سرباز ممتازی
برای رقیه(س) سرت روی نی گشته هم بازی
تو در اوج آسمان ها در حال پروازی
خدا حافظ ای نسیم سحر (عزیز دلم)2



یکشنبه 102 مرداد 1 | نظر بدهید

 

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

تا که در کوفه حسین ابن علی(ع) مهمان شد 

قیمت آب به یک باره گران چون جان شد

طلبید آب برای لب عطشان علی(ع)
حنجر اصغرش امّا هدف پیکان شد

گلوی نازک اصغر(ع) هدف تیر که شد
وای من حنجر او پاره و خون ریزان شد

خونش از حنجره و جان ز تنش شد بیرون
ز روی دست پدر هم، سرش آویزان شد

چون حسین(ع) خون علی(ع) را به هوا می پاشید
آسمان دست عزا زد به سر و ویران شد

بر زمین ریخت چو خون علی(ع) شش ماهه
جاری از دیده ز غم، خون دل یاران شد

ماند نعش علی اصغر(ع) به روی دست حسین(ع)
به چه رو خیمه رَوَد، وای که سرگردان شد

 ز غمش گشت عزاخانه همه عرش خدا
چشم عالم ز غم و غصه ی او نالان شد

آفرینش همه پوشید به تن رخت سیاه
همه جا محفل اندوه و غم و احزان شد

رخت بست از همه ی عالم هستی عشرت 
جامه ی غصّه لباس تن هر انسان شد

نه فقط از غم او اشک بشر شد جاری
هفت گردون ز غمش تا به ابد گریان شد

انبیاء(ع) سینه زنان، نوح نبی(ع) نوحه سرا
پُر ز اندوه و عزا در غم او رضوان شد

از غمش شعله کشان قلب همه اهل سماء
‌پایه ی عرش خدا نیز ز غم لرزان شد

دل هر شیعه به یاد غم اصغر(ع) خون شد
نه فقط شیعه که خونین دل هر انسان شد 

سر اصغر(ع) که روی نیزه روان شد سوی شام
در پی اش کار رقیه(س) تعب و افغان شد

بر سر نیزه ز غصه سر خونین حسین(ع)
با غم و درد عجین، ورد لبش قرآن شد

قصه وقتی که به «سر» شد به لب آمد جان ها
غصه آغاز شد و قصه ی ما پایان شد



یکشنبه 102 مرداد 1 | نظر بدهید

 

مرثیه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

من و غم و من و غصّه من و دو چشم ترم

من و خرابه ی شام و من و سر پدرم

من و شب و من و عمّه، من و اسارت و بند
من و دو گونه ی نیلی و زحمت سفرم

من و پر آبله پا و دو گوش پاره شده
خمیده نیز ز رنج و بلا شده کمرم

من و خدا و من و آسمان، من و خاک
به جلوه بر سر نی شمس و انجم و قمرم

من و کبودی پهلو و تاول کف پا
من و خجالت از عمّه ام که شد سپرم

سه ساله ای که زمین گیر و پیر گشت منم
چرا که داغ عزیزان نشسته بر جگرم

کشید موی مرا زجر و زجر داد مرا
چنان که موی سیاهی نمانده روی سرم

نشان سنگ شد از پشت بام ها سرِ ما
ز ضرب سنگ شکسته تمام بال و پرم

ز بعد واقعه ی کربلا و ظهر عطش
شده سیاه همه روزگار در نظرم

به وسعت همه عالم عزاست در دل من
روان دو چشمه ی خون نیز جاری از بصرم

شکسته بال روم از خرابه سوی بهشت
به روی دست بتول(س)، اصغر(ع) است منتظرم

رَوم که زحمت عمّه شود کمی کمتر
خدا محافظتان ای تمام اهل حرم



پنج شنبه 102 تیر 29 | نظر بدهید

 

میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

آسمان جلوه دارد از مهتاب

در زمین عکس ماه اندر آب
با دو صد رسم و شیوه و آداب
می برد دل ز حضرت ارباب

چشم بگشوده بر جهان پسری
قمر ناب و بحر پر گهری
صاحب دستهای پر هنری
قد رعنا و بینش و بصری

یل ام البنین و یار حسین(ع)
مایه ی عزّ و افتخار حسین(ع)
او قرار است و بی قرار حسین(ع)
از سر شوق جان نثار حسین(ع)

گلی از گلشن ولایت اوست
حیدر ثانی شجاعت اوست
رهنمای ره سعادت اوست
شرزه شیر پر از صلابت اوست

قمر آسمان ایمان است
ذکر تسبیح حق پرستان است
تاج سرهای شیر مردان است
پای بند به عهد و پیمان است

او ابوالفضل(ع) زینب کبراست
معدن دین و باور و تقواست
پسر حیدر(ع) و یل زهراست
بَطَل و قهرمان عاشوراست

اوست عباس حیدر(ع) کرار
او ندارد نظیر در پیکار
اسوه ی جود و بخشش و ایثار
اوست زیباترین گل گلزار

اوست تسلیم امر مولایش
عالَمی مات این تولایش
ماه محو جمال و سیمایش
سرو تسلیم قد رعنایش

بوسه بر دست او زده حیدر(ع)
صورتش ماه و چشم ها اختر
دستهایش به فُلک دین لنگر
برده حتی دل از علی اصغر(ع)

این پسر نور عین فاطمه(س) است
او نصیر حسین(ع) فاطمه(س) است
تا ابد زیر دِیْن فاطمه(س) است
مایه ی فخر و زِیْن فاطمه(س) است

وارث اقتدار حیدر(ع) اوست
مایه ی افتخار حیدر(ع) اوست
بی گمان ذوالفقار حیدر(ع) اوست
خلف و یادگار حیدر(ع) اوست

در ادب بی رقیب و بی همتاست
پاسدار خیام کرب و بلاست
نام ایشان قرینه با دریاست
شافع ما به محشر کبراست

اشک چشمان اوست آب حیات
خورده نامش گره به شط فرات
اوست لنگر برای فُلک نجات
به بلندای قامتش صلوات



پنج شنبه 101 اسفند 4 | نظر بدهید

 

وفات حضرت زینب سلام الله علیها

جبریل مرغ عشق به بستان زینب(س) است

جنّت گلی ز باغ و گلستان زینب(س) است

در راه شام رأس حسین(ع) ابن فاطمه(س)
بالای نیزه قاری قرآن زینب(س) است

افتاده بود زیر سم اسب ها تنی
آن جسم پاره پاره شده جان زینب(س) است

آب روان ز چشمه ی جوشان سلسبیل
محصول اشک و دیده گریان زینب(س) است

ایوب آن که شهره به صبر است در جهان
شاگرد درس صبر دبستان زینب(س) است

زینب(س) نشد نماز شبش ترک هیچگاه
این جلوه ای ز باور و ایمان زینب(س) است

نام حسین(ع) و کرب وبلا زنده است اگر
مدیون جهد و کار درخشان زینب(س) است

حبل المتین قافله ی اشک و آه و درد
موی سپید و زلف پریشان زینب(س) است

هر کس که میهمان بزم عزای حسین(ع) شد
محزون و دلشکسته و مهمان زینب(س) است

از آتشی که سوخت در خانه ی علی(ع)
تا حشر شعله ور دل سوزان زینب(س) است

بعد از حسین(ع) هر شب و روزی که بگذرد
روز عزا و شام غریبان زینب(س) است

پهلو شکسته حضرت زهرا(س) به پشت در
با قلب خسته دست به دامان زینب(س) است

آن مؤمنی که شیعه ی زهرا(س) و حیدر(ع) است
تسلیم امر حق و مسلمان زینب(س) است

از ابتدای عمر الی روز واپسین
پیوسته شیعه زائر چشمان زینب(س) است

تا زنده است شیعه غم آب و نان چرا؟
او ریزه خوار سفره ی احسان زینب(س) است

گفتند: دختر علی(ع) و فاطمه(س) است او
گفتم: که کاینات به فرمان زینب(س) است

رفت از جهان و در غم او شیعه خون گریست
عالم به غم نشسته و نالان زینب(س) است
 



یکشنبه 101 بهمن 16 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin