سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سلامی و کلامی

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (157)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 793639
بازدید امروز :41
بازدید دیروز : 165
تعداد کل پست ها : 1281

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها

بین کوچه مقابل چشمم

اتفاقی عجیب خورد رقم

خورد سیلی به صورت مادر
شد وجودم پر از مصیبت و غم

صورت مادرم که نیلی شد 
خاک غم بر سرم نشست آن روز

همه ی تار و پود زندگی ام 
از غم او ز هم گسست آن روز

پدرم چون که قصه را فهمید 
شد سراسیمه راهی خانه

پدرم گرد شمع مادر من
چرخ می زد شبیه پروانه

چند نامرد بی خبر ز خدا
سوی خانه هجوم آوردند

بهر بیعت گرفتن زوری
پدرم را به زور می بردند

بارها گفته بود پیغمبر(ص)
که مودت کنید با زهرا(س)

خیر دنیا و آخرت باشد
در محبت به عترت طه

پشت در بود مادرم آن روز
که در خانه شعله ور گردید

مادرم در حمایت از حیدر(ع)
پیش عصیانگران سپرگردید

با هجوم چهل نفر کافر
در خانه گسسته شد آن روز

پهلوی مادرم ز ضربه ی در
مثل شیشه شکسته شد آن روز

پهلوی مادرم که شد مجروح
بار شیشه به دوش مادر بود

کشته شد از فشار در محسن(ع)
سخت ما را غم برادر بود

مادرم زیر دست و پا افتاد
بازویش زیر دست و پا بشکست

دست مادر ز کار چون افتاد
شد وبال تنش دگر آن دست

تا که از جا بلند شد مادر
ضرب سیلی نصیب رویش شد

زد عدو با غلاف شمشیرش
جای ضربه به رنگ مویش شد

مدتی هست مادرم زهرا(س)
مانده در رختخواب بیماری

خواهر دل غمین و محزونم
کند از مادرم پرستاری

مادرم دست بر کمر امروز
خانه را می زند خودش جارو

شکر یارب که حال او خوب است
کرده بر درد او اثر دارو

مدتی هست مادرم زهرا(س)
شده دلتنگ حضرت بابا

برو بر مأذنه بلالِ رسول(ص)
بار دیگر اذان بگو حالا

الله اکبر الله اکبر
الله اکبر الله اکبر

اشهد ان لا اله الا الله
اشهد ان لا اله الا الله

اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان محمد رسول الله

رفت از هوش مادرم، کافیست
ای مؤذن اذان مگو دیگر

این اذان شد اذان آخر او
وای بر من شدیم بی مادر

پدرم وقت غسل مادر من
خورد دستش به بازوی مادر

پدرم هم ز هوش رفت ای وای
قامتم خم شد و شکست کمر

پدرم گفت: با رسول خدا(ص)
پس بگیر این امانت خود را

می شود همنشین تو زهرا(س)
من و درد و مصیبت و غم ها.‌..



یکشنبه 102 آذر 19 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin