اسیر غصه و دردم به بند تنهایی
گذشت عمر من آقا، چرا نمی آیی؟
بدون تو همه دنیاست تار و ظلمانی
تو نور هستی و تو روشنای دنیایی
برای دیدن روی تو چشم می خواهم
تو نور چشمی و گرمای قلب شیدایی
همیشه ورد لبم آیه های قران است
قسم به عشق به آیات وحی معنایی
گرفته رود ز چشم تو آب ای دریا
که رود آب بنوشد ز چشم دریایی
به شوق کوی تو مرغ دلم به پرواز است
تو سرو باغ بهشتی، تو یاس زهرایی
تمام دفتر شعرم پر است از نامت
به خط فارسی و شیوه ی چلیپایی
تو رهنمایی و گم کرده ام تو را عمریست
بیا که بی تو روم رو به سوی رسوایی
ز پا فتاده ام آقا تو دست گیرم باش
امید من تویی و سروری و مولایی
نفس کشیدن من بی تو هست جان کندن
بیا بیا که تو هم جان و هم مسیحایی
تو در کنار منی پس چرا ز من دوری؟
نکرده طرح کسی اینچنین معمایی؟
گذشت با غم هجر تو گر چه امروزم
امید وصل تو دارم به صبح فردایی