مهدی(عج) است و یک دنیا دل همه گرفتارش
ماه و اختر و خورشید، جمله شمع انوارش
شیعیان تمام عمر، با دو چشم پر امید
با بضاعت مزجاة، یک به یک خریدارش
پشت پرده پنهان شد سال های سال ایشان
مردم جهان یک عمر، تشنگان دیدارش
برده هوش از سرها، سرو قامتش یا رب
خبرگان عالم هم بی خبر ز اسرارش
تا قدم به عالم زد، شام تیره روشن شد
شمس و والضحی هستند، جلوه ای ز رخسارش
گر چه چشمها محروم گشته از تماشایش
هر که وصف او بشنید، شد مریض و تب دارش
هست آرزوی ما در رکاب او بودن
خوشتر آن که ما باشیم یک به یک علمدارش
باده ی وصال او کرده شیعه را سرمست
باده ای که مؤمن را کرده مست و هشیارش
سر سپردگان او بی شمار و بسیارند
یک جهان سر است اینجا، یک به یک سر دارش
حق به ناز شست او آفریده عالم را
آنقدر که خوب است او، بوده پس سزاوارش
اهل آسمان هستند ساکنان کوی او
جبرئیل و اسرافیل خادمان دربارش
پرده می گشاید او گر که یاورش باشیم
رخ نشان نخواهد داد جز به هر که شد یارش
او بهشت عاقل هاست سرنوشت عاقل هاست
مست او نمی خواهد، باغ خلد و انهارش
گر چه یوسف زهرا(س) غایب است از دیده
دیده بارها اورا، هر که شد هوادارش
رشک چشم ناپاکان در کمین او باشد
ایمن از حسادت ها، ای خدا نگهدارش
کاشکی می آمد تا پای منبر وعظش
ما همه سرا پا گوش، محو نطق و گفتارش
ای خدا تمام عمر دم زدیم از مهدی(عج)
می شود که ما باشیم خاک کفش انصارش؟