گاهی صداست علت غمگینی بشر
گاهی صداست آنچه به جان می زند شرر
گاهی صدای گریه ی طفلی برای آب
گاهی صدای قلب پر از سوز و التهاب
گاهی صدای خش خش خاشاک زیر پا
گاهی نوای دلکش رأسی به نیزه ها
گاهی صدا، نوای غم است و صدای درد
گاهی صدای ناله و اندوه و آه سرد
گاهی صدای شُر شُر آب از کف دو دست
گاهی صدای عربده های شرور پست
گاهی صدای شیهه ی یک اسب خسته جان
گاهی صدای شیون و زاری بانوان
گاهی ز نعل اسب صدا می رسد به گوش
از نعل ها به نعش شهیدان بسی نقوش
گاهی به گوش می رسد آنجا صدای تیر
گاهی صدای ضربه ی شلاق بر اسیر
گاهی صدای چَک چَک شمشیر و خنجر است
گاهی صدای چِک چِک خون ها ز پیکر است
گاهی صدای خس خس حنجر ز تشنگی است
گاهی صدا صدای مناجات و بندگی است
گاهی صدای تیر سه شعبه است از کمان
پرتاب خون به دست پدر سوی آسمان
گاهی صدای بوسه ی مادر به کودکش
گاهی صدای ناله ی جان سوز العطش
گاهی صدای هق هق طفلی است خونجگر
گاهی صدای حق حق یک سر به طشت زر
گاهی صدای ضربت سیلی به صورت است
گاهی نوای محنت و اندوه و حسرت است
گاهی صدای زخم زبان ها شنیدن است
گاهی صدای پای برهنه دویدن است
گاهی صدا، کشیدن یک گوشواره است
آنجا مصیبت است که این گوش پاره است
گاهی صدای خوردن سنگ است بر جبین
یا کودکی ز ناقه شدن نقش بر زمین
گاهی صدای آه جگر سوز خواهر است
گاهی صدای ناله و اندوه مادر است
گاهی صدای ضربه ی نی بر لب امام
گاهی صدای مردم شام است و ازدحام
گاهی صدای پای برهنه است روی خار
گاهی اسارت است و خرابه، صدای سار
گاهی صدای ضربه ی شلاق، جانگزاست
گاهی نوای ناله ی بیمار کربلاست
گاهی ز گونه های پدر بوسه چیدن است
گاهی از این جهان سوی عقبا پریدن است
این اشک و آه و ناله ی ما از شنیدن است
اما کجا شنیدن ما مثل دیدن است
دیدند آنچه ما فقط آن را شنیده ایم
ما خوشه ای ز مزرعه ی غصه چیده ایم