ای ساربان آهسته ران آقای ما جا مانده است
روی زمین کربلا خون خدا جا مانده است
روح الامین در کربلا دست عزا دارد به سر
غلتیده در خون خامس آل عبا(ع) جا مانده است
هفتاد و دو سر روی نی من همسفر دارم ولی
اجساد آنها بی کفن در کربلا جا مانده است
بیمار دشت کربلا با من اسیری می رود
در کربلای پر بلا اما دوا جا مانده است
آن سر که در بالای نی زیباست چون قرص قمر
دستان او در کربلا از تن جدا جا مانده است
ما را که در بند ستم اینک اسیری می بری
صد کاروان غم در دل و در جان ما جا مانده است
بیرون بیامد از فرات عباس(ع) با لبهای خشک
اما میان شط خون آن با وفا جا مانده است
آن سر که در بالای نی شبه رسول اکرم(ص) است
در شط خون، خونین بدن وقت شنا جا مانده است
آن سر که مثل اختری تابنده دل را می برد
خونین بدن جسمش به پشت خیمه ها جا مانده است
آن سر که در بالای نی آغشته با خاکستر است
کنج تنوری تا سحر آن دل ربا جا مانده است
ای ساربان آهسته تر داری اگر سر می بَری
سرو قد سرها ولی در نینوا جا مانده است
اینجا لب خشکیده را با تیر آبش داده اند
داغی که تا روز ابد در یادها جا مانده است
ای ساربان آهسته ران وقت عزاداری شده
ذبح عظیم شیعه را رخت عزا جا مانده است
وقت نماز است و سر مولا مرا شد مقتدا
در کربلا زیرا تن آن مقتدا جا مانده است
کشتی دین بی ناخدا سرگشته ی دریای غم
در کربلای پر بلا چون ناخدا جا مانده است
راز و نیاز امشبم حال و هوای غصه داشت
زیرا که در کرب و بلا روح دعا جا مانده است
بخشی ز قرآن روی نی راهی به سوی شهر شام
بخشی دگر صد پاره و در زیر پا جا مانده است
نور خدای مهربان هرگز نخواهد شد خموش
در زیر سم اسب اگر شمس هُدا جا مانده است