سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شهادت کوثر پر بهای قرآن

قانون محبت

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (225)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (150)

سروده های دیگر (166)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 821545
بازدید امروز :532
بازدید دیروز : 206
تعداد کل پست ها : 1321

 

دختر شیرین زبان

نازدانه دختر شیرین زبان کربلایم
غنچه ی نشکفته ی پژمرده در راه خدایم

در منای عشق می کردم طواف کوی جانان
خیمه گه بودی منا و قتلگه بودی صفایم

سعی می کردم نمایم استلام روی بابا
سعی من بیهوده و دلتنگ از این ماجرایم

می دویدم روی خار وروی خاشاک بیابان
دشمن بی رحم هم با تازیانه در قفایم

گاه می خوردم زمین گاهی عدو می زد به سیلی
رنجه از سیلی دشمن صورتم با گوشهایم

دلغمین و زار و خسته،پا برهنه، دست بسته
خارغم در چشم من ، خار مغیلان هم به پایم

گوش من شد پاره و شد صورتم نیلی ز سیلی
گریه کردم عمه هم شد همصدا و همنوایم

پیش چشمم سر جدا شد از همه یاران بابا
عون و جعفر، اکبر و عموی خوب و با وفایم

داشتم من بهترین عمو و بابا را خدایا
راس آنها بر سر نی ، من به پای نیزه هایم

بس که بابا را صدا کردم ، پدر از روی نیزه
لب گشود و خواند آیاتی ز قران را برایم

آرزویم بود بوسم بار دیگر روی بابا
تا شبی وقت سحر گه استجابت شد دعایم

ابتدا بوسه زدم بر گونه ی بابا و آنگه
عقده ی دل را گشودم تا بگویم حرفهایم

گفتمش بابا ببر با خود مرا هم نزد عمو
ای که با سر آمدی من را ببر از این سرایم

این تن خاکی قفس بود از برای مرغ جانم
سوی جنت می روم گر لطف حق گردد عطایم

مرغ جانم پر گشود و رفت او تا بی نهایت
در خرابه تا ابد من مانده ام با غصه هایم

اربعین شد عمه جانم زائر کرببلا شد
حیف من تنهای تنها مانده در شام بلایم ...



چهارشنبه 90 دی 21 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin