سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شهادت کوثر پر بهای قرآن

قانون محبت

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (225)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (150)

سروده های دیگر (166)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 822405
بازدید امروز :91
بازدید دیروز : 51
تعداد کل پست ها : 1322

 

حرف و حدیث

ما روز و شب ها لحظه ها را می شماریم
چشم انتظار دیدن رخسار یاریم

هر چند محرومیم ما از دیدن یار
هستیم دلخوش پشت پرده یار داریم

چون گشته طولانی فراق روی دلدار
چشم انتظارش با دو چشم اشکباریم

بی روی او هر لحظه ای فصل خزان است
چشم انتظار رؤیت فصل بهاریم

آید اگر او، فرش راهش دیده ی ماست
ما جملگی در پیش پایش جان سپاریم
------------
اینها که گفتم جملگی در حد حرف است
اهل عمل ما نیستیم اهل شعاریم

آری دلیل غیبت طولانی یار
ما روسیاهان، مایه های ننگ و عاریم

سرگرم کار خویش و عصیان و گناهیم 
گوییم اما بر غم هجران دچاریم

در فکر جمع ثروت و مال و منالیم
گوییم اما در فراقت بی قراریم

چشم انتظار فیش واریز حقوقیم
گوییم آقاجان بیا چشم انتظاریم

چشم انتظاری های ما یک کذب محض است
کذاب های بی حیای روزگاریم

هجران شده طولانی و ما را غمی نیست
ما بندگان بی غم پروردگاریم

سست است باورهای ما نسبت به مولا
از این جهت ما نزد او بی اعتباریم

تنهای تنها مانده او بی یار و یاور
ما نیز تنهاتر از او در این دیاریم

یک عمر بوده کار ما عشقی دروغین
شایستگان ضربه های ذوالفقاریم

آری برای دیدن رخسار مهدی(عج)
محتاج قصد و عزم و طرح و ابتکاریم

سیصد نفر مرد عمل می خواهد اما
گر یک نفر پیدا شود، ما رستگاریم



چهارشنبه 103 آذر 21 | نظر بدهید

 

شهادت کوثر پر بهای قرآن

زنی را می شناسم پاکتر از آیه ی تطهیر
که بر آیات قرآن است هم معنا و هم تفسیر 

زنی را می شناسم من که آن زن مادر باباست
زنی را می شناسم پر بهاتر از همه دنیاست

زنی را می شناسم دختر پیغمبر(ص) است آن زن
انیس و مونس و همراه و یار حیدر(ع) است آن زن 

زنی را می شناسم حجت الله است چون حیدر(ع)
به شان او شده نازل به قرآن سوره ی کوثر

مسلمانان عالم نام این زن حضرت زهراست
همان بانو که الگوی عفاف و پاکی و تقواست

ولی او چند روز پیش دیده داغ بابا را
نکرده رود چشمانش خموش این داغ عظمی را

هجوم آورده اند اما به بیت او چهل نامرد
که باشد قلبشان لبریز بغض و کینه فرداً فرد

هجوم آورده و همراه آن ها هیمه و هیزم
زدند آتش در بیت ولی الله(ع) را این قوم

کشد شعله در خانه ز ظلم و آتش بیداد
و زهرا(س) پشت در  بشکسته پهلو فکر استمداد

وصیت کرد پیغمبر(ص) که با او مهربان باشید
مسلمانان مددکارش به هر عصر و زمان باشید

ولی افسوس بر  دخت نبی(ص) ظلم فراوان شد 
بهار عمر او یک باره مانند زمستان شد 

ولی افسوس بین کوچه سیلی خورده بر رویش
شده از ضربه ی در زخمی و مجروح پهلویش

فدک شد غصب از او و کتک ها خورد از دشمن
زبان را نیست یارای از آن ظلم و ستم گفتن

زبانه می کشد آتش چرا از خانه ی زهرا(س)؟
چرا بشکسته درب چوبی کاشانه ی زهرا(س)؟

چرا بستند اهل کینه و شر دست حیدر(ع) را؟
زدند آن کینه توزان از چه رو دخت پیمبر(ص) را؟

عوض کردند نامردان مسیر دین و قرآن را
اطاعت کرده اند اهل سقیفه امر شیطان را

من از اهل سقیفه تا خدا باقی است منفورم
خدا لعنت کند آن دو بتی که هست منظورم



جمعه 103 آذر 9 | نظر بدهید

 

قانون محبت

دیدم پدری که داشت قلبی از سنگ
با تک تک خانواده بودش سر جنگ

هر روز برای خانه قانون می ساخت
قلب همه را همیشه پر خون می ساخت

هر کس که نبود تابع قانونش
از بهر پدر حلال بودی خونش

آن مرد خشن فقط یکی دختر داشت 
دختر ولی از پدر دو چشم تر داشت

هر روز پدر دختر خود را می زد
سیلی به رخ آن گل زیبا می زد

دختر به پدر گفت: شبی با زاری
بابا ز چه رو  مرا تو می آزاری

گفتا: پدرش که خانه قانون دارد
سر پیچی از آن جزای افزون دارد

من حاکم این خانه و قانون مندم
بر هر چه که تصویب کنم پابندم

تو کودکی و دخترکی سر به هوا
هرگز تو نداری سر تسلیم و رضا

باید بخوری کتک که انسان بشوی
یا گوشه ی این خانه تو زندان بشوی

دختر به پدر گفت: پدر خانه ی ما
 نه مجلس شوراست نه اعیان و سنا

قانون وفاست حاکم این خانه
هر حکم دگر هست مرا بیگانه

این خانه اگر شود پر از مهر و وفا
یا آن که زند موج محبّت همه جا

قانون وفا اگر که باشد حاکم
اینجاست سرای مهرورزی دائم

قلب پدرش نرم شد از این سخنان
لبریز ز آزرم شد از این سخنان

شد منقلب و حال خوشی پیدا کرد
او ترک ستیزه جویی و دعوا کرد

زد بوسه به گونه های دختر، بابا
گفتا: همه هستی ام به قربان شما

دختر به سخن آمد و یک بار دگر
گفتا: به خداست این جهان جای گذر

سی ساله که بودی آمدم من به جهان
تو عاشق من شدی از آن وقت و زمان

صد ساله سفر گر کنی از دار فنا
هفتاد سنه تو بوده ای عاشق ما

 تا آن که دو چشم خویش را بگشودم
شیدای تو و شیفته ات من بودم 

تا لحظه ی مرگ گر که باشم لایق 
مدیونم و ممنونم و هستم عاشق

این عمر گران می گذرد خیلی زود
آتش مزن او را و مکن او را دود

گر عمر عزیز را غنیمت دانیم 
با مهر و وفا کنار هم می مانیم

با مهر و وفا و عشق ورزیدن ها
چون باغ گلی جهان بگردد زیبا

بگذشت گذشته ها ولی از این ماه
هنگام وفاست، یا علی(ع)، بسم الله...



دوشنبه 103 آبان 28 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin