در عزایت مثل یک شمع فروزان سوختم
دل سراسر غصه بود و سینه سوزان سوختم
از دو چشمم در غمت خونابه جاری یا حسین(ع)
در عزایت با دوچشم اشک ریزان سوختم
تو میان قتلگاه و من کنار قتلگاه
تو به زیر خنجر و من دیده گریان سوختم
می زدی تو دست و پا در زیر خنجر یا حسین(ع)
پیش چشمم پاره پاره گشت قران سوختم
گلشنی می سوخت در آتش به دشت کربلا
من زداغ لاله های آن گلستان سوختم
العطش از خیمه ی اطفال می آمد به گوش
چون لب خشکیده ی آن تشنه کامان سوختم
بر سر نی چون که دیدم راس خونین تو را
از غم تو پای نیزه من فراوان سوختم
دامنم دریایی از خون بود از اشک دو چشم
در کنار ساحل دریای دامان سوختم
خانه ی دل گشت ویران در عزایت یاحسین(ع)
با دلی ویران و با حالی پریشان سوختم
بر گلوی اصغرت وقتی اصابت کرد تیر
آن زمان با اصغرت از ضرب پیکان سوختم
بارها مردم دوباره زنده گشتم یا حسین(ع)
گر که بودم زنده یا وقتی که بی جان سوختم
پیکرت می سوخت روزی چند زیر آفتاب
من ولی بر آن تن مجروح و عریان سوختم
چون که دیدم من سرت را خونی و خاکستری
شعله ی آتش شدم بر حال مهمان سوختم
چون عدو می زد به ضرب تازیانه دخترت
بود از ترس عدو وقتی که لرزان سوختم
می چکید از پای اطفال حرم وقتی که خون
من برای بچه ها افتان و خیزان سوختم
در غمت خوبان عالم جملگی در ناله اند
در کنار قطره قطره اشک خوبان سوختم
در عزای تو دل هر مومنی لبریز غم
در غمت من با تمام اهل ایمان سوختم
دم به دم می سوختم از داغ سنگین غمت
آری آری بارها پیدا و پنهان سوختم