شرح فراق
|
|
سنگینی غم به دوششان پیدا بود از رنج و بلا در دلشان غوغا بود می رفت به آسمان صدای ناله در کرببلا چو محشر کبری بود
--- دختر شیر خدا ناله کنان آمده است از غم او همه عالم به فغان آمده است بر سر قبر برادر بدهد شرح فراق به یقین محشر کبراست عیان آمده است --- آن یک بزند به سر که بابا را کو وان یک به غم و غصه که سقا را کو خون دل خود ز دیده ها می ریزند آن مایه ی آرامش دلها را کو --- یک عده ز غصه و بلا رنجیده با قلب کباب و صورت تفتیده جمعند کنار خاک پاک شهدا ریزند ز غصه خون دل از دیده --- با قد کمان قافله سالار آمد در بند غم و غصه گرفتار آمد بار غم بی برادری بر دوشش با آه و فغان و دیده ی زار آمد --- دلها همه خون و دیده ها چون دریاست آوای تمام کودکان واویلاست یک بار دگر کرببلا شد تکرار این غصه و غم تا به ابد پا برجاست --- منزل به منزل آمده این کاروان غم با درد و غم عجین شده در بند صد ستم چشمانشان ز غصه شده چشمه سار خون دامانشان ز اشک دو دیده به مثل یم --- با کوله باری از غم و غصه رسیده اند جز غصه و بلا و مصیبت ندیده اند از داغشان همه عالم به غم نشست دیگر مپرس از چه سبب قد خمیده اند --- آن روز از آسمان عزا می بارید رنج و محن و درد و بلا می بارید انگار نداشت هیچکس قصد وفا پیوسته به غافله جفا می بارید --- آنان که چهل روز غم و درد کشیدند غیر از غم و اندوه و بلا هیچ ندیدند حالا همه با سینه ی لبریز غم و درد بالای سر قبر شهیدان برسیدند --- بر خیز که کاروان غم ز شام آمده است بهر ادب و عرض سلام آمده است دیدند چهل روز غم و درد فراق بر خیز که وقت احترام آمده است --- از شام بلا به کربلا آمده اند با بار مصیبت و عزا آمده اند از چشمه ی چشمشان روان خونابه چون بر سر قبر شهدا آمده اند --- با رنج و غم و درد و بلا می گریند با سینه ی لبریز عزا می گریند در بند غم و غصه اسیرند همه از داغ شهید سر جدا می گریند
|
پنج شنبه 93 آذر 20 |
نظر بدهید
|
|
|
|