نوکری آل عبا(ع)
|
|
مدتی هست که سرگشته و سر گردانم با همه وسعت خود گشته جهان زندانم
مثل آن زورق بشکسته ی دور از ساحل از بد حادثه در بند دو صد طوفانم
شده ام بی سر و سامان ز غم دوری یار شود آیا که دهد یار سر و سامانم
جمعه ها از پی هم می رود اما افسوس دیدن یار نشد سهم من و چشمانم
درد من درد فراق است و دوایش وصل است مُردم از درد، خدایا برسان درمانم
جان من حضرت یار است که از من دور است ای خدا مرحمتی کن بده بر من جانم
قاری ام بر لب من نیست به غیر از قران یار من ترجمه ی صوت من و الحانم
مادح آل عبا(ع) بوده ام از روز نخست تا ابد بر سر این عهدم و این پیمانم
تاج فخر دو جهان را به سرم بنهادند چون که شد نوکری آل عبا(ع) عنوانم
|
چهارشنبه 94 فروردین 26 |
نظر بدهید
|
|
|
|