رباعی عاشورایی
|
|
لب بر رگ بریده ی او تا گذاشتم در سینه داغ دوری او را نگاشتم
تا کاروان روانه سوی شهر شام شد او سر نداشت من سر رفتن نداشتم -- تو روی نیزه من پی نیزه نظاره گر در زیر بار غصه و غم، خم شده کمر
آتش به جان عالمیان زد عزای تو شرح غمت به شیوه ی ایجاز، مختصر -- ماندی به روی خاک و جهان رنگ غم گرفت حتی بهشت و باغ جنان رنگ غم گرفت
از ظهر حادثه همه جا شد سیاه پوش در ماذنه همیشه اذان رنگ غم گرفت -- دل بعد تو نه دل که عزا خانه ی تو شد خواهر کنار نعش تو پروانه ی تو شد
ای خوش به حال آن که دلش در غم تو سوخت نامت شنید و عاشق و دیوانه ی تو شد
|
پنج شنبه 94 آبان 14 |
نظر بدهید
|
|
|
|