آمدم از شام غم با کاروان غصه ها
سینه ام لبریز غم، دل آشیان غصه ها
داغ سنگین تو حتی غصه را هم کرده پیر
ای برادر جان ببین قد کمان غصه ها
پاک گشته واژه شادی ز قاموس جهان
بعد عاشورا شد این عالم جهان غصه ها
بعد تو وقت اذان آهنگ غم آید به گوش
می دهد در ماذنه قاری اذان غصه ها
بارها از داغ تو جان داده تنها خواهرت
چون که شد بیرون ز دست او عنان غصه ها
غصه ها با صد زبان با من سخن ها گفته اند
بارها بگریستم با هر بیان غصه ها
من چهل منزل برایت نوحه خوانی کرده ام
گشته نام این چهل منزل مکان غصه ها
خوب می دانی چه حالی داشتم در بزم شام
خورد وقتی بر لبانت خیزران غصه ها
بود گردا گرد من صد غصه و اندوه و غم
مانده بودم یکه و تنها میان غصه ها
داغ سنگین غمت تا صبح محشر با من است
تا ابد بر دوش من بار گران غصه ها
سایه غم تا ابد افتاده بر روی جهان
شد بنا عالم به زیر آسمان غصه ها
اهل عالم زینبم من، دختر شیر خدا
اسوه ی صبر و رضا و قهرمان غصه ها