باز هم بی خبری
|
|
باز هم جمعه شد و بی خبر از دلدارم خسته از دوری دلدار و از این تکرارم
مثل یک کودک سرگشته ی دور از بابا در به در، گریه کنان، در هوس دیدارم
ذکر تسبیح من غمزده یا مهدی (عج) شد و نگنجد به جز از یاد تو در افکارم
سخنی جز به مدیح تو نگویم هرگز تو سر آغازی و ختم همه ی گفتارم
برده هوش از سر من نام قشنگت آقا چون که مستت شده ام، عاقلم و هشیارم
کاش در خواب ببینم رخ زیبای تو را نیست توفیق تماشایت اگر بیدارم؟
بسکه هی جمعه شد و باز ندیدم رویت دیگر از جمعه تکراری خود بیزارم
جمعه و شنبه و تکرار مکرر ها باز گوئیا در همه ی عمر خط پرگارم
قدمی رنجه کن و پای به چشمم بگذار داروی درد تویی، من ز غمت بیمارم
مانده بر در همه ی عمر دو چشمم آقا بیش از این حضرت آقا تو مده آزارم
|
پنج شنبه 94 بهمن 15 |
نظر
|
|
|
|