کاروان برگشته از شام بلا
آمده حالا به خاک کربلا
کاروان ره توشه اش حزن و غم است
کارشان اندوه و اشک و ماتم است
گر چه محزون و عزادار آمده
کاروان با شوق دلدار آمده
چادر زن ها پر از گرد و غبار
دیده ها از خون دلها اشکبار
گونه ها از ضرب سیلی نیلگون
دامن از اشک دو دیده پر زخون
کاروان آمد کنار قبر یار
فرصتی شد تا بگرید زار زار
قافله با رسم و آداب تمام
بر شهیدان کرد تعظیم و سلام
السلام ای اختران سوخته
عالمی را درس عشق آموخته
السلام ای جسم های چاک چاک
جسم های آرمیده زیر خاک
السلام ای ماه و ای خورشید دین
السلام ای معنی حق الیقین
السلام ای حنجر خشک از عطش
ای ز فرط تشنگی بنموده غش
السلام ای معنی ام الکتاب
ای که جسمت ماند زیر آفتاب
السلام ای جسمهای سر جدا
مانده زیر آفتاب کربلا
زینب کبری(س) امیر کاروان
بر سر قبر برادر روضه خوان
من چهل منزل ز غم می سوختم
روز و شب از داغ تو افروختم
من چهل وادی کشیدم رنج و غم
قامتم از درد هجران تو خم
روز و شب بودم ز داغت بی قرار
گریه کرده چشم من بی اختیار
خیمه ها می سوخت ، زینب(س) بیشتر
حرف مردم زد به جانم نیشتر
چون فتاد از ناقه طفلی روی خاک
جانم از تن شد برون، روحی فداک
لحظه لحظه مرگ خود را دیده ام
من چهل منزل ز غم نالیده ام
چوب چون میزد به لبهایت یزید
خون دل از دیده گانم می چکید
بر سر نی راس خونین تو بود
گونه های دخترت هم شد کبود
بوسه زد بر حنجر تو خواهری
بعد هم دیدم سرت خاکستری
من چهل منزل مصیبت دیده ام
من ز باغ غصه ها، غم چیده ام
کاش من هم مثل تو در کربلا
می شدم در راه دین حق فدا
خاک کوی تو برایم توتیاست
بی تو این دنیا مرا دار عزاست
ای که نامت زینت عرش خداست
تا قیامت از غمت ماتم بپاست