خاکیان از غم مولا همه سرگردانند
عرش و لوح و قلم از داغ غمش حیرانند
شهر پوشیده به تن رخت سیاه غم او
شیعیان تا به ابد از غم او گریانند
سیل غم از همه سو راهی دلها شده است
چشمها نیز که آبستن یک طوفانند
سینه می سوزد و دل پر شده از غصه وغم
اشکها از غم اوسیل به هر دامانند
بعد از این نیست در عالم خبر از عیش و سرور
در عوض غصه و غم در دل ما مهمانند
سوخت از زهر جفا چون جگر حضرت عشق
سینه ها از غم او تا به ابد سوزانند
آن که صادق تر از او در همه ی عالم نیست
او که خود ترجمه ی ساده ای از قرانند
رفته در خاک و ز داغش همه ی عالمیان
دست غم بر سر و سرها به روی دامانند
هست تا جان به تنم در غم او گریه کنم
ابر چشم بشریت همه پر بارانند
باید از غصه بمیریم همه در غم او
که همه عالمیان از غم او نالانند
خفته در خاک ولی نیست ز ما غافل او
که به اعمال بشر روز جزا میزانند