مومن نبودم طعم ایمان را نفهمیدم
کوشیدم و معنای قران را نفهمیدم
در پای منبرها نشستم بارها اما
یک جمله از حرف سخنران را نفهمیدم
تسلیم محض امر شیطان بوده ام یک عمر
من نقشه ها و مکر شیطان را نفهمیدم
در زیر باران گر چه خیس خیس بودم من
هر گز من اما حس باران را نفهمیدم
می داد هدیه شمس نورش را به من هر روز
من حس و حال شمس تابان را نفهمیدم
چون بره ای گم گشته و سرگشته در صحرا
حال و هوا و ترس چوپان را نفهمیدم
سر سبز شد باغ قشنگ زندگی اما
عطر خوش فصل بهاران را نفهمیدم
برگ درختان زرد شد،از شاخه ها افتاد
معنای فصل برگ ریزان را نفهمیدم
سرگرم بودم در خیال خویشتن از بس
سرمای سوزان زمستان را نفهمیدم
چون غرق نعمت بوده ام در طول عمر خود
لطف خدای حی سبحان را نفهمیدم
آیات قرانی همه در شان آل الله(ع)است
اما چرا من قدر ایشان را نفهمیدم