غمزده
|
|
دوباره غمزده ام داغ تازه ای دارم دوباره خون دل از ابر دیده می بارم
شده است دامنم از اشگ دیده ام دریا نمانده صبرو قراری ز بعد دلدارم
چگونه زنده بمانم که زندگی بکنم گرفته جان مرا ضرب درب و مسمارم
عدو گرفته ز من مایه ی امید مرا به یاد فاطمه من تابه صبح بیدارم
چو نیست محرم اسرار من کسی پس از این به چاه نیمه ی هر شب بگویم اسرارم
یتیم پروری زینبم تماشایی است ز بعد فاطمه او یاور و مددکارم
کسی که ضربت سیلی به روی زهرا زد شکست قلب مرا و نمود آزارم
به مثل احمد مختار و مثل ربّ جلیل زغاصبان فدک تا به حشر بیزارم
|
چهارشنبه 88 اردیبهشت 16 |
نظر بدهید
|
|
|
|