شعرم ردیف و قافیه هایش درست نیست
هر واژه نابجاست، به جایش درست نیست
می خواستم فضای قشنگی دهم به شعر
من مانده ام که از چه فضایش درست نیست
بیمار روی یار اگر شد کسی ز شوق
او را دوا مده که شفایش درست نیست
باید میان خوف و رجا زندگی کنیم
چون خوف اگر نبود رجایش درست نیست
خود را به خواب اگر زده باشد کسی شبی
تا صبح اگر کنیم صدایش درست نیست
پژمرده شد گلی اگر از دست باغبان
کوشش برای نشو و نمایش درست نیست
تشبیه کرده ام به طلا جنس یار را
چون نور خالص است طلایش درست نیست
آن کس که کرده با تو جفا در تمام عمر
با او وفا نما که جفایش درست نیست
گر مستجاب هیچ دعایی نشد ز ما
از ماست عیب یا که دعایش درست نیست
فرمان کردگار مطاع است گوش کن
تسلیم باش، چون و چرایش درست نیست
سر زد ز روی سهو خطایی اگر ز ما
بخشش سزاتر است جزایش درست نیست
رمز بقا ز آل محمد(ص) طلب کنم
جای دگر که رمز بقایش درست نیست
عمری ز هجر یار کشیدیم درد هجر
وصل است شرط عشق جدایش درست نیست
می خواستم غزل بسرایم ولی ببین
گفتم قصیده، حال و هوایش درست نیست