سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

قانون محبت

اشعار ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

نامه ای به دوست

وفات حضرت معصومه

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (149)

سروده های دیگر (165)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 818846
بازدید امروز :149
بازدید دیروز : 341
تعداد کل پست ها : 1320

 

تا لحظه دیدار

بر سینه ی تو ضربه ی مسمار مانده است
یک عمر داغ آن در و دیوار مانده است
  شب ها همیشه چشم تو بیدار مانده است
در دام درد و غصه گرفتار مانده است

برخیز و باز بار امامت به دوش گیر
برخیز و باز بار هدایت به دوش گیر
«برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است»

از میخ در شکسته سرت یا که از جدار
یا خورده ای تو سیلی از آن پست نابکار
«با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»

آن ضربه ای که خورده ای از آن لئیم پست
آن ضربه ای که فرق سر ت را شکسته است
از بسکه زخم ضربه دشمن عمیق هست
«زینب(س) برای بستن آن زار مانده است»

وقتی که شد به فرق سرت دشنه ای فرو
از خون سر گرفته ای  ای مهربان وضو
«آرام تر نفس بکش آرام تر بگو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است»

وقتی که با طناب دو دست تو بسته شد
از آن زمان که عهد غدیرت گسسته شد
«از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است»

بشکسته است از چه سبب فرق آفتاب
از درد و داغ، قلب همه مومنان کباب
«سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگار مانده است»

خون می چکد ز داغ تو از چشم عالمی
از داغ و درد حضرت زهرا(س) پر از غمی
«می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده در پی تکرار مانده است»

شد درد داغ تو به دل شیعه جاودان
خون می چکد ز داغ تو از چشم  شیعیان
یک ضربه سهم تو شده از بغض دشمنان
«باقی آن برای علمدار مانده است»



شنبه 98 خرداد 4 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin