سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شعر شهادت امام صادق علیه السلام

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (158)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 795909
بازدید امروز :218
بازدید دیروز : 248
تعداد کل پست ها : 1283

 

طرح نو

برای آمدنت انتظار کافی نیست
فقط سرودن شعر و شعار کافی نیست

برای آمدن آقا تو یار می طلبی
نیامدی به گمانم که یار کافی نیست

به صبح جمعه بخوانیم ندبه های فراق
برای آمدنت چشم زار کافی نیست

صدای ناله ی ما تا به آسمان برسید
مگر که این همه داد و هوار کافی نیست؟

هزار سال گذشت و نیامدی آقا
گذشت این همه لیل و نهار کافی نیست؟

بیا بیا که فدایی زیاد داری تو
نگو نگو که مرا جان نثار کافی نیست

دعای ماست که تعجیل در فرج بشود
نیامدی، چه کنم؟ اعتبار کافی نیست؟

ببین که اهل جهان بی قرار تو شده اند
نگو که این همه ات بیقرار کافی نیست

شکار کرده ای آقا تمام دل ها را
اسیر تو دل ما شد شکار کافی نیست

هزار ها نفر از درد هجر جان دادند
برای این همه عاشق مزار کافی نیست

دوباره طرح نویی را ارائه خواهم داد
برای آمدنت ابتکار کافی نیست



پنج شنبه 96 دی 21 | نظر

 

مهر بی مهری

تو رفتی تا میان ما نماند حرف چندانی
تو رفتی رفت از دنیا ره و رسم مسلمانی

تو رفتی و گرفتی فرصت دیدار خود از ما
بیا در خانه ی چشمان ما آقا به مهمانی

تو رفتی از فراقت مرگ تدریجی نصیبم شد
نمانده بعد تو در پیکر من ذره ای جانی

تو رفتی باغ جانم خشک مانند کویری شد
به باغ جان نباریده پس از تو قطره بارانی

تو تا بودی ندانستیم ما قدر شما را هیچ
و حالا هم ندارد هیچ سودی این پشیمانی

ز بی مهری ما بار سفر بستی ز پیش ما
تو رفتی مهر بی مهری مرا خورده به پیشانی

تو را با زحمت بسیار آوردم به دست اما
نمی دانم چرا دادم ز دستت من به آسانی

تو بودم بودی و بودی تو هم دین و هم ایمانم
تو رفتی هستی ام رفت و ندارم دین و ایمانی

همه غمهای عالم بعد تو شد میهمان دل
منم با کوهی از حسرت ، من و اوج پریشانی

دوباره بازگرد و میهمان دیده ی ما باش
دوباره شادمانی را به ما بنمای ارزانی



دوشنبه 96 دی 18 | نظر

 

اشعار فوق العاده

شاعر که داشت در سر افکار فوق العاده
پیوسته داشت بر لب گفتار فوق العاده

وقت سخن همیشه توصیف یار می کرد
با واژگان ساده، اشعار فوق العاده

جز در مدیح دلبر هرگز سخن نمی گفت
دل برده بود از او دلدار فوق العاده

وصف جمال دلبر از این و آن شنیده
هرگز ندیده اما آن یار فوق العاده

او با شنیده هایش تصویر یار را ساخت
تصویر ساده ای از رخسار فوق العاده

یک عمر انتظار دیدار یار را داشت
تا فرصتی مناسب دیدار فوق العاده

یک عمر خوانده درس ایثار و جانفشانی
در پیش پای دلبر ایثار فوق العاده

درد فراق او را آزار می دهد سخت
خیلی فراتر از سخت، آزار فوق العاده

گفتا همیشه ای یار از چهره پرده بردار
اما میانشان بود دیوار فوق العاده

صاحب دلی به شاعر گفت از سر نصیحت
یک پند عاقلانه، اظهار فوق العاده

شرط وصال غیر از یک قلب صیقلی نیست
کن صیقلی دل از هر زنگار فوق العاده

خواهی اگر جهان را چون گلستان ببینی
باید که خود بسازی گلزار فوق العاده

اول برای وصل دلدار شو مهیا
تا بشنوی تو از او اخبار فوق العاده
---

هر چند ساده گفتم شرح فراق اما
شد ثبت در کتاب آثار فوق العاده



شنبه 96 آذر 18 | نظر

 

شعر انتظار

ای باغبان نخل محرم ظهور کن
ما را تو مست باده ی جامی طهور کن

عمری سروده ایم فقط شعر انتظار
ما را تو غرق شادی و شور و سرور کن
---
ای منتقم خون خدا وقت ظهور است
ای معنی و مفهوم دعا وقت ظهور است

ای چشمه ی چشم تو ز غم خون به همه عمر
ای ساکن صحرای بلا وقت ظهور است
---
از داغ حسین ابن علی (ع) محزون است
عمریست که از غصه دو چشمش خون است

او منتقم خون حسین(ع) است ای کاش
گویند ظهور حضرتش اکنون است



پنج شنبه 96 مهر 13 | نظر

 

درد فراق

درد فراق و دیده ی گریان دگر بس است
آقا بیا که دوری و هجران دگر بس است

ما از فراق روی تو خون گریه می کنیم
مولا بیا که حال پریشان دگر بس است

 بگذشت عمر و بی سر وسامان و گمرهیم
ما را فریب و حیله ی شیطان دگر بس است

ما را احاطه کرده حادثه ها ایها الامام
آقا بیا، که سختی طوفان دگر بس است

ما را برای یاری تو آفریده اند
تنها میان دشت و بیابان دگر بس است

معنا شود کتاب خدا با حضور تو
الفاظ بی معانی قران دگر بس است

درد فراق روی تو سخت است شیعه را
آه و فغان و درد فراوان دگر بس است

دنیا بهشت ماست ولی با حضور تو
آقای من جهان چو زندان دگر بس است

مصر وجود ما به وجود تو با صفاست
مصر بدون یوسف کنعان دگر بس است



پنج شنبه 96 مرداد 26 | نظر

 

جانا

من زمستانم و تو فصل بهاری جانا
ظلمتم من، تو چراغ شب تاری جانا

من پر کاه و به هر سو ببرد باد مرا
استواری تو و چون کوه وقاری جانا

هر دو هستیم کنار هم اگر چه همه عمر
من چو خار و تو گل باغ اناری جانا

نغمه هایت بنوازد همه دم گوش مرا
به سر شاخه ی گل مرغ هزاری جانا

سرو نازی و تویی زینت هر باغ و چمن
من ولی شاخه ی خشکیده چناری جانا

برده ای دل تو ز خوبان جهان ای گل ناز
دل و دلدار توهستی و نگاری جانا

هر کجا گام نهادم سخن از حسن تو بود
غیر وصفت نشیندم به دیاری جانا

اهل عالم سر زلف تو اسیرند همه
چون که بر عشق خداوند دچاری جانا

 

همه ی عمر ز تو دم زدم ای یوسف حسن
چه خوشم من که مرا یاور و یاری جانا



یکشنبه 96 مرداد 22 | نظر

 

شعر انتظار

یابن الحسن(عج) آقا کجایی؟
می میرم از درد جدایی

بی تو سراپا درد و رنجم
درمان درد بی دوایی

مردم همه بیگانه هستند
تنها تو با من آشنایی

تو از تمام خوبرویان
دل می بری دل می ربایی

هستم گدای خانه ی تو
کی در به رویم می گشایی؟

بنشسته ام در انتظارت
تا آن که تو از در درآیی

بگذار پا بر دیده گانم
تا دیده گیرد روشنایی

ورد لبم نام قشنگت
تو جلوه ی نور خدایی

بی تو بلا خیزد درعالم
تو دافع رنج و بلایی

شرمنده ام آقا اگر که
سر زد ز من جور جفایی

من در تمام عمر از تو
هرگز ندیدم بی وفایی

آقا بیا تا از غم و زنج
گیرد همه عالم رهایی

راهی به جز راهت نپویم
تو سوی جنت رهنمایی

آب بقا نوشم ز دستت
سر چشمه ی آب بقایی

ای خوش به حال آن که دارد
مثل تو مولا مقتدایی

تسلیم فرمان تو هستم
بی پرسش از چون و چرایی

ای کاش در روز قیامت
گویی به من یک مرحبایی

سرشار از عشق و امیدم
چشم انتظارم تا بیایی




یکشنبه 96 تیر 18 | نظر بدهید

 

یابن الحسن عج سلام شهیدان نثار توست

یابن الحسن(عج) سلام شهیدان نثار توست
دل های پر ز غصه، همه بیقرار توست

چشم امید ماست به دست تو ای امام
بگذار پا به دیده که آنجا دیار توست

یابن الحسن(عج)، امام زمان، یوسف بتول(س)
صیاد دل تویی و دل ما شکار توست

با دست حیدری بکن از ریشه ظلم را
این فن و این هنر همه در ذوالفقار توست

باید خودت برای ظهورت دعا کنی
چون مستجاب دعوه تویی، کار کار توست

جانها فدای نام تو ای یابن فاطمه(س)
دار و ندار ما همه در اختیار توست

ما عاشقیم و در همه ی عمر چشم ما
هر صبح و شام بر در و در انتظار توست

با اذن حق اگر که نفس می کشیم ما
آقا قسم به عشق که از اعتبار توست

روزی که پا به عالم خاکی گذاشتیم
دل شد اسیر و تا به ابد هم دچار توست

ای ساکن دلی که دل از ما ربوده ای
پنهان ز دیده ای و دل ما کنار توست

ای خوش به حال آن که تویی یار و یاورش
خوشتر هر آن که در همه ی عمر یار توست



چهارشنبه 96 تیر 14 | نظر

 

اشک غم

از هجر یار  رفته ز کف اختیار من
رحمی به حال زار دل بیقرار من

تو مقتدای اهل جهانی بگو چرا؟
پنهان ز دیده ه ها تویی ای گلعذار من

در دل به غیر درد فراق تو نیست غم
بی روی توست شام سیه روزگار من

از دیده از فراق تو جاری است اشک غم
خونابه می چکد ز غم از چشم زار من

آقا دلم گرفته و بغضی است در گلو
افتد ز بار غصه دمادم فشار من

تو در میان امت و از دیده ها نهان
خود را به ما نشان بده ای شهریار من

دل خوش به ندبه خوانی جمعه شدیم ما
یک عمر از فراق تو شد ندبه کار من

بوده است ورد لب به همه عمر نام تو
فریاد یا امام زمان(عج) هم شعار من

هر چند دورم از تو و سخت است این فراق
شادم از آن که یوسف زهراست یار من

توفیق دیدنت نشود گر نصیب من
آقا بخوان تو فاتحه ای بر مزار من



سه شنبه 96 تیر 13 | نظر بدهید

 

چشمها را باید شست

فرصت دیدار او حتما مهیا می شود
غنچه ی لبخند بر لبها شکوفا می شود

دردمندان، آرزومندان شما را مژده باد
دردها از مقدم آقا مداوا می شود

گر نشد امروز توفیقی که بوسی دست او
غم مخور با لطف حق در صبح فردا می شود

هست دریا دامنت امروز اگر از اشک غم
از قدومش اشک شوقت همچو دریا می شود

صد گره در کار تو افتاده گر این روزها
این گره ها یک به یک با دست او وا می شود

می رسد او تا جهان را یکسره گلشن کند
این جهان از مقدمش باغی مصفا می شود

چون بگیرد او تقاص مادرش را از عدو
محفل شادی به پا در عرش اعلی می شود

درد هجرانش اگر سخت است و دلها بی قرار
دیده ها روزی همه محو تماشا می شود

آیه هایی را که از قران قرائت کرده ایم
با ظهور حضرتش تفسیر و معنا می شود

چشم ها را گر بشویی از پلیدی ها مدام
لایق دیدار آن فرزند زهرا(ع) می شود



پنج شنبه 96 تیر 1 | نظر

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin