سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

سلامی و کلامی

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (157)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 791821
بازدید امروز :119
بازدید دیروز : 464
تعداد کل پست ها : 1281

 

اوج تمنا

صبح بی تو رنگ وحشت زای شامی تار دارد
بی تو حتی آینه صد لایه از زنگار دارد

درد هجران تو می آزارد این دل های ما را
شیعه از درد فراق تو دلی بیمار دارد

آتش هجران تو هر سینه ای را کرده مجروح
از فراقت هر چه مومن سینه ای تبدار دارد

صبح جمعه ندبه می خوانیم ما چشم انتظاران
هر که شد چشم انتظارت دیده ای خونبار دارد

آشتی با خواب چشم ما نخواهد کرد هرگز
هر که شد دلداده ی تو دیده ای بیدار دارد

بی تو ما را زندگی سخت است ای اوج تمنا
زندگانی بی تو صد پیچ و خم دشوار دارد

دم زدم از تو ولی در راه تو گامی نرفتم
مایه ی عار شما تنها به این اقرار دارد

در دل کافر هم از هجران تو شوری است برپا
او به ظاهر گر چه بر بود شما انکار دارد

 

 



پنج شنبه 97 مهر 19 | نظر

 

گلعذار

چه می شود اگر آن گلعذار باز آید
دوباره فصل گل و نوبهار باز آید

غبار غم به روی چهره های ما بنشست
خوشا کسی که زداید غبار، باز آید

جهان ما به لب پرتگاه ویرانی است
نجات یابد اگر شهریار باز آید

بدون یار نمانده قرار در دل ها
خدا کند که به دلها قرار باز آید

نشسته ام همه ی عمر بر سر راهش
بدان امید که از این رهگذار باز آید

به چشم ، خار غم هجر یار رفت، ای کاش
کسی که می کشد از دیده خار باز آید

کجاست یکه سواری که ناجی بشر است
چه می شود اگر آن تکسوار باز آید

اسیر حسن کمال و جمال او شده ام
چه می شود که گل هشت و چار باز آید

بدان امید بریزم ز دیده اشک فراق
که آن که پاک کند چشم زار باز آید

نجات مردم دنیا برای او سهل است
خوشا که ناجی این روزگار باز آید

نفس کشیدن من، مردنی است تدریجی
دوباره زنده شوم گر نگار باز آید

برای آمدنش انتظار کافی نیست
که از انتظار فقط انتظار باز آید



یکشنبه 97 مهر 15 | نظر

 

مشکل کجاست؟

خلق می پرسند جانان تو را منزل کجاست؟
آن که برده وصف او از ما هزاران دل کجاست؟

آدمی سر تا به پا نقص است سرتا پاست عیب!
آن که سرتا پا کمال است، آدم کامل کجاست؟

وصف روی یار بشنیدیم و مجنونش شدیم
 عقل می پرسد که ای مجنون بگو عاقل کجاست؟

در تمام عمر خود باید ز شمع یار سوخت
گر نسوزد بال و پر از عشق پس حاصل کجاست؟

یار ما آنجاست که تسبیح و تحمید خداست
یار اگر خواهی تماشا کن، چنین محفل کجاست؟

یار ما سر تا به پا نور است، در خاکش مجو
مثل او یاری چنین پیدا ز آب و گل کجاست؟

او نگین پادشاهی می دهد بر سائلش
او جواد است و سخاوتمند، گو سائل کجاست؟

کشتی عالم به طوفان حوادث غرق شد
ناخدایی که او بَرَد کشتی سوی ساحل کجاست؟

جمعه جمعه، ندبه ندبه اشک هجران ریختیم
یار ما اما نیامد پس چرا؟ مشکل کجاست؟

تا طلوع صبح فردا چشم در راهیم ما
ما فرج را از خدا خواهیم، مستعجل کجاست؟



چهارشنبه 97 مهر 4 | نظر

 

وادی شورستان

هنگام ظهر و تشنه و تابستان
در شوره زار وادی شورستان

خشکیده است هر دو لبم اما
می ریزد از دو دیده ی من باران

در دل به غیر غصه نمی یابم
در سینه نیز داغ غم هجران

از یار نیست هیچ خبر اما
غمها همه به سینه ی من مهمان

اینجا اسیر غصه و دردم من
اینجا اسیر سلطه ی صد طوفان

گشتم ولی نجستم اثر هرگز
از آنچه نام اوست سر و سامان

حلال مشکلات در اینجا نیست
اینجاست دردها همه بی درمان

در انتظار فصل بهارم من
باید که صبر پیشه کنم الان

پس بشمرم تمام دقایق را
شهریور ماه و مهر و سپس آبان

چندی اگر که صبر کنم پیشه
خواهد گرفت فصل خزان پایان

آید بهار خرمی و شادی
سرسبز می شود همه ی بستان

آید ز راه منجی انسان ها
تا کاخ ظلم و جور کند ویران

دلها شود ز نور خدا روشن
لبها همه به لطف خدا خندان

هر آن کسی که لب به سخن بگشود
آرد به لب فقط سخن از قران

هرگز دگر شکسته نخواهد شد
در آن زمان میان بشر پیمان

گلشن شود تمام جهان آن روز
سینه پر از یقین شود و ایمان

نفس اماره به بند خواهد شد
آن گونه که اسیر شود شیطان

شور و شوق و شعف شود زنده
خوش طعم، طعم زندگی انسان

از ظلم و ستم اثر نخواهد ماند
عدل است شیوه ی حکومت هر سلطان

ما منتظر طلوع خورشیدیم
تا غصه و رنج و غم رسد پایان



سه شنبه 97 مهر 3 | نظر

 

حصن حصین

نومید و دلشکسته پس از انتظارها
هر روز می روند از اینجا هزارها

صد طعنه بشنویم گروهی که مانده ایم
یعنی که مانده ایم به زیر فشارها

جان می دهیم از غم هجران روی یار
آری اگر چه زنده بگردیم بارها

در جستجوی گل به گلستان که می رویم
سخت است سخت طعنه شنیدن ز خارها

چون طالبیم، طالب دیدار روی یار
شوئیم ما زدیده و دلها غبارها

آن سبز پوش یکه سوار عرب کجاست؟
ما را چه حاجت است به دیگر سوارها

تا وعده ی رسیدن دلبر به ما رسید
ما بشمریم یک یک لیل و نهارها

وقت عمل رسیده بکوشیم روز و شب
چون بی نتیجه است تمام شعارها

طرفندها زدیم و نیامد نگار ما
تدبیر تازه ، طرح نو و ابتکارها

آقا بیا که شیعه اسیر دو صد بلاست
بشکن به دست حیدری خود حصارها

دیگر نمانده است قراری برای ما
ما شهره ایم بین همه بی قرار ها

آقا بیا که گرد تو گردیم روز و شب
ما را خوش است گردش در این مدارها

یک عمر در فراق تو آقا گریستیم
شاهد به روی گونه ی ما این شیارها

از بس گریست دیده ز هجر تو خشک شد
یک بار پا گذار تو در این دیارها

دین خدا به دست بشر سر بریده شد
بیرون کن از غلاف دگر ذوالفقارها

ای آن کسی که مایه ی هر زندگی تویی
ما مرده ایم بی تو درون مزارها

قران و اهل بیت(ع) دو حصن حصین ماست
ما شیعه ایم شیعه ی این هشت و چارها



چهارشنبه 97 مرداد 24 | نظر

 

مقصد مسافران

همیشه گر که نگاه بشر به ظاهرهاست
به جستجوی کسی در میان نادرهاست

کسی که خوبترین بین جمع خوبان است
کسی که پاکترین بین جمع طاهرهاست

برای دیدن رخسار بهتر از ماهش
همیشه خانه ی او مقصد مسافرهاست

گمان مبر که فقط شیعه محو چهره ی اوست
که محو چهره ی دلبر نگاه کافرهاست

به وصف چهره ی دلبر ز بس دل انگیز است
همیشه ناب ترین بیت شعر شاعرهاست

نگار من که ربوده است دل ز اهل جهان
به کار دلبری استاد کار ماهرهاست

خوشم که در صف دلدادگان او هستم
اگر چه جای من خسته جان، در آخرهاست



چهارشنبه 97 مرداد 17 | نظر

 

سلسله ی موی دوست

بگذشته اگر هزار و اندی سالی
از دوست نپرسیده کسی احوالی

پنهان شده ماه پشت ابری تیره
تشکیل نشد ستاد استهلالی
---
ای یکه سوار عشق کی می آیی
معنای بهار عشق کی می آیی

بی تو لغت عشق فقط یک واژه است
ای باعث اعتبار عشق کی می آیی
---
با یار زمین به رایگان از من شد
دریا و تمام آسمان از من شد

دوزخ سندش به نام دیگرها خورد
اما سند باغ جنان از من شد
---
این جمعه  بیا، دیده ی ما بینا کن
یک گوشه نظر به مردم دنیا کن

زشت است بدون تو تمام زیبائی ها
آقا تو بیا جهان ما زیبا کن
---
دلها همگی پر اضطراب است بیا
از هجر تو حال ما خراب است بیا

بی تو همه جای این جهان تاریک است
محتاج طلوع آفتاب است بیا
---
در سایه سار لطف خداوند سرمدی
گر شیعه ای و در طلب راه احمدی

لبریز کن ز عطر خوش عشق جان و تن
یعنی روانه کن صلواتی محمدی(ص)



چهارشنبه 97 مرداد 10 | نظر

 

شهره

یابن الحسن(عج) بدون تو عمرم تباه شد
ساعات عمر من همه صرف گناه شد

حالا که پای من لب گور است ای دریغ
عمرم تباه گشته و رویم سیاه شد
---
جمعی برای دیدن رویت در انتظار
جمعی همیشه دیده به سویت در انتظار

یک عده نیز چشم به راه تو مانده اند
در آرزوی آب وضویت در انتظار
---
تسبیح لحظه لحظه ی عمرم بیا بیا
ای علت همیشه ی شکرم بیا بیا

عمر بدون روی تو عسر است ای امام
ای کرده یاد تو همه یسرم بیا بیا
---
یابن الحسن(عج) بیا و بیاور بهار را
پایان ببخش فصل غم و انتظار را

دشمن به جنگ دین خدا کرده عزم جزم
بیرون کن از غلاف دگر ذوالفقار را
---
در شیعه گری که شهرگان شهریم
معروفترین منتظران دهریم

یک عمر به انتظار تو می مانیم
ما شیعه ی شهره ی فراق و صبریم



چهارشنبه 97 تیر 20 | نظر

 

دلنوشته

آقا دمی نظر به گدا کن چه می شود
ما را ز رنج و غصه رها کن چه می شود

درد فراق تو زده آتش به جان ما
درد فراق را تو دوا کن چه می شود
---
چه می شود که ببینم جمال دلبر را
چه می شود که به پایش فدا کنم سر را

چه می شود که چو پروانه گرد او گردم
چه می شود که بسوزم ز شمع او پر را
---
ای چشم و چراغ ما کجایی آقا
ای رهبر و مقتدا کجایی آقا

امروز به داد ما برس آقا جان
 بر درد بشر دوا کجایی آقا
---
آقا به عشق خویش اسیرم نموده ای
اما ز درد هجر تو پیرم نموده ای

دستم تهی ولی دل من پر ز مهر توست
بودم گدای تو، تو امیرم نموده ای
---
هیچ پیدا نشود مثل و نظیرت آقا
دیده بگشودم و دل گشت اسیرت آقا

هرچه دارم همه از مرحمت حضرت توست
شاکرم از تو و از خیر کثیرت آقا



چهارشنبه 97 تیر 13 | نظر بدهید

 

صد آفرین

کسی را می شناسم ارتفاعی تا خدا دارد
میان سینه ی خود قلب پاکی از طلا دارد

شفا بخش تمام درد های ماست نام او
برای جمله ی آلام انسان ها دوا دارد

گدایان در او پادشاهان جهان هستند
به تعداد تمام رهروان حق گدا دارد

بدون او همه عالم به یک ارزن نمی ارزد
و با او هر کجا از عالم هستی صفا دارد

همه اهل زمین دلدادگان کوی او هستند
و او در آسمان ها هم هزاران مبتلا دارد

هراسی مومنین را نیست در دل از غم طوفان
چرا که کشتی دین همچو اویی ناخدا دارد

خدا چون آفرید او را به خود صد آفرین گفته
هزاران آفرین بر او که از حق مرحبا دارد



پنج شنبه 97 اردیبهشت 27 | نظر

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin