اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (183)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (18)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 844255
بازدید امروز :47
بازدید دیروز : 155
تعداد کل پست ها : 1385

 

پیداتر از پیدا

ای ماه بی نام و نشان، پیداتر از پیدا تویی
من بنده ی در بار تو، آقا تویی مولا تویی

عشقت عجین با خون من ، دلدادگی قانون من
هستی من مدیون تو، دنیا تویی ، عقبا تویی

ای دلبر و دلدار من، ای گلشن و گلزار من
ای آگه از اسرار من، عالِم تویی، دانا تویی

یک عمر قران خوانده ام، تفسیر فرقان خوانده ام
بر جمله ی آیات حق، مفهومی و معنا تویی

دل را به زلفت بسته ام، از دوریت دلخسته ام
من تشنه ی دیدار تو، هم چشمه هم دریا تویی

دل شد اسیر دام تو، من شیعه ی اسلام تو
من مجری احکام تو، مرجع تویی فتوا تویی

گشتم همه هفت آسمان، هرجا که بود از گل نشان
در بین گلهای جهان، زیباتر از زیبا تویی

تنها به عشقت زنده ام، از عشق تو آکنده ام
لبریز رویای توام، رویاتر از رویا تویی

شد خانه ی دل خانه ات، سرمستم  از پیمانه ات
ای گل منم پروانه ات، زیبا گل زهرا(س) تویی

من شیعه ای زهرایی ام، حب شما دارایی ام
بیزار از این تنهایی ام ، تنها چرا تنها تویی؟



سه شنبه 94 بهمن 20 | نظر بدهید

 

باز هم بی خبری

باز هم جمعه شد و بی خبر از دلدارم
خسته از دوری دلدار و از این تکرارم

مثل یک کودک سرگشته ی دور از بابا
در به در، گریه کنان، در هوس دیدارم

ذکر تسبیح من غمزده یا مهدی (عج) شد
و نگنجد به جز از یاد تو در افکارم

سخنی جز به مدیح تو نگویم هرگز
تو سر آغازی و ختم همه ی گفتارم

برده هوش از سر من نام قشنگت آقا
چون که مستت شده ام، عاقلم و هشیارم

کاش در خواب ببینم رخ زیبای تو را
نیست توفیق تماشایت اگر بیدارم؟

بسکه هی جمعه شد و باز ندیدم رویت
دیگر از جمعه تکراری خود بیزارم

جمعه و شنبه و تکرار مکرر ها باز
گوئیا در همه ی عمر خط پرگارم

قدمی رنجه کن و پای به چشمم بگذار
داروی درد تویی، من ز غمت بیمارم  

مانده بر در همه ی عمر دو چشمم آقا
بیش از این حضرت آقا تو مده آزارم



پنج شنبه 94 بهمن 15 | نظر

 

سوژه نو

این بار سوژه غزلم زلف یار نیست
در این غزل نشانه ای از شام تار نیست

توصیف شاعرانه ز گلزار و گل چرا؟
وقتی که در برابر من، گلعذار نیست

باید سرود یک غزل خوب و ماندگار
زیرا غزل سرا، به جهان ماندگار نیست

در وصف زلف یار غزل ها سروده اند
گویم اگر دوباره غزل، ابتکار نیست

چشم خمار برده دل و دین شاعران
چشمی که دل ز ما نبرد، پس خمار نیست

کی انتظار مانع سعی و تلاش ماست
هرگز سکون نشانه ای از انتظار نیست

اهل جهان، دلم هوس یار کرده است
این خواهش دل است مرا اختیار نیست

هر صبح جمعه، ندبه و هر عصر اشک غم
آقا قسم به عشق که ما را قرار نیست

امر فرج دعای همه شیعیان توست
این آرزوی ماست، اماما شعار نیست



چهارشنبه 94 بهمن 7 | نظر

 

باغ عشق

در سر هوای رفتن تا کوی یار داشت
یک باغ عشق و عاطفه در کوله بار داشت

غیر از کلام وصل، سخن بر زبان نداشت
عمری برای لحظه ی وصل انتظار داشت

چشمان او ز دوری دلبر دو رود خون
هم شکوه از فراغ و هم از روزگار داشت

دوری یار چون به درازا کشیده بود
درسینه درد هجر و دلی بیقرار داشت

بعد از شب سیاه چو هنگام روشنی است
در سر هوای  یار و طواف نگار داشت

اعمال زشت مانع دیدار یار بود
از کرده های روز و شب خویش عار داشت

شرط وصال، پاکی آئینه ی دل است
این آینه به وسعت دنیا غبار داشت

گفتند: وصل یار نصیبش جرا نشد؟
گفتم که کار از عمل آید، شعار داشت!



پنج شنبه 94 بهمن 1 | نظر بدهید

 

حاصل عمر

عمرم گذشت و حاصل آن جز گناه نیست
روی جبین خسته نشان جز گناه نیست

دانی که قامتم ز چه همچون کمان شده؟
ما را دلیل قد کمان جز گناه نیست

طی شد بهار عمر به دنبال عیش و نوش
سرمایه ام به فصل خزان جز گناه نیست

انگار کار دیده و دل نیست جز قصور
یا آن که کار دست و زبان جز گناه نیست

لبریز گشته عالم هستی ز منکرات
گویا که کار آدمیان جز گناه نیست

گشته گران برای بشر گر چه هر متاع
ارزانترین متاع جهان جز گناه نیست

مخفی ز چشم آدمیان بود پیش از این
حالا به آشکار و نهان جز گناه نیست 
 

بیراهه می رویم  و مقصد ما نیز نا کجاست
چون ره خطاست مقصدمان جز گناه نیست

ظن و گمان به این و به آن می بریم ما
نص خداست، ظن و گمان، جز گناه نیست

هر جا که سر زدیم مکان گناه بود
باید کجا رویم؟ مکان جز گناه نیست

یابن الحسن(عج) بیا که زمان حضور شد
بی تو قسم به عشق، امان جز گناه نیست



سه شنبه 94 دی 22 | نظر

 

واژه های انتظار

سینه پر درد است و خاک تیره ماوای من است
دشت هجران و جدایی باغ و صحرای من است

من به مکتب خانه، درس انتظار آموختم
یا ابا صالح(عج) مدد، پیوسته نجوای من است

کاسه ی صبرم شده لبریز اما چاره چیست؟
دامنی پرخون ز اشک دیده، دریای من است

ذکر تسبیحم نباشد غیر یا مهدی(عج) مدد
اهل عالم نام مهدی(عج) دین و دنیای من است

نیست در قاموس من جز واژه های انتظار
دیدن روی گل زهرا(س) تمنای من است

قبله گاهم روی دل آرای تو یابن الحسن(عج)
مرده بودم نام زیبایت مسیحای من است

داشتم در این جهان گر من دعایی مستجاب
بیگمان امر فرج، تنها تقاضای من است

من قریب الاجتهادم در دروس انتظار
صبر تا دیدار روی یار، فتوای من است



دوشنبه 94 دی 21 | نظر

 

اکسیر عشق

ساقی بیا که مجلس عیشی به پا کنیم
لبریز کن تو جام مرا تا صفا کنیم

لبریز کن ز جام ولایت پیاله ام
باید که ما به آل علی(ع) اقتدا کنیم

چون قصد ما به کوی سعادت رسیدن است
باید که گوش بر سخن رهنما کنیم

از نور اهل بیت(ع) دو عالم منور است
خاک قدومشان چه خوشا توتیا کنیم

چون ناظرند جمله به احوال شیعیان
حاشا که ما به محضر آنها خطا کنیم

تنها ولایت است که اکسیر واقعی است
با ذکر یا علی(ع) مس دل را طلا کنیم

ما را برای شیعه شدن آفریده اند
ای دل بیا اطاعت امر خدا کنیم

بر درد هاست چاره فقط حب اهل بیت(ع)
شد وقت آن که درد بشر را دوا کنیم

بیراهه رفته ای به همه عمر ای بشر
برخیز تا که طرح جدیدی بنا کنیم

ای دل رضای آل علی(ع) را بدست آر
تا کردگار آل علی(ع) را رضا کنیم

تیر بلا اگر که ببارد از آسمان
با ذکر یاعلی(ع) است که دفع بلا کنیم

ما ریزه خوار سفره احسان حیدریم
نانم حرام گر که به مولا جفا کنیم

ما شیعه ایم اهل جهان را خبر کنید
تا راز شیعه بودن خود بر ملا کنیم

عمری است دل ربوده ز ما نام اهل بیت(ع)
یک یاعلی(ع) بگو تو که جان را فدا کنیم

در سر هوای کوی بهشت است شیعه را
تا در بهشت خدمت آل عبا(ع) کنیم



شنبه 94 دی 19 | نظر

 

اوج تمنا

من که پاورچین خودم را می رسانم در حضور
می کنم عرض ارادت محضرت از راه دور

در تمام عمر چشمم بوده بر در منتظر
نیست در عالم کسی چون من شکیبا و صبور

کاش ای اوج تمنای تمام شیعیان
برگزینی کوچه چشم مرا بهر عبور

آتش هجر تو می سوزد سراپای مرا
گوئیا پاتا به سر افتاده ام اندر تنور  

مست مستم کن تو با جام شراب وصل خود
جام وصل تو فقط باشد مرا جامی طهور

علت هجر تو را از مومنی جویا شدم
گفت: بنما بار دیگر خاطرات خود مرور

خاطراتم را به یاد آوردم و دیدم که من
بارها و بارها در حق تو کردم قصور

گشته قلبم گوئیا از سنگ و آهن سخت تر
گر چه بودی جنس قلبم پیشتر همچون بلور

از تمام کرده های خود پشیمان گشته ام
چون شده پرونده ی جرم و خطای من قطور

توبه کردم از گناهم تو شفاعت کن مرا
چون که من بی آبرویم نزد آن رب غفور

تا ابد با نام تو من عشق بازی می کنم
یا ابا صالح(عج) نما تعجیل در امر ظهور

رخصتی خواهم ببینم روی چون ماه تو را
پیش از آن که رهسپارم رو به سوی خاک گور  



دوشنبه 94 آذر 23 | نظر

 

قرار بی قراران

من سراپا دردم و بر درد من درمان تویی
من کویر خشکم و سرسبزی و بستان تویی

چشم ما عمریست بارانی است از هجران تو
خشک شد تفتیده شد جان، ابر پر باران تویی

بی تو آقا غیر تاریکی ندارد این جهان
ماه و خورشید هدایت، اختر تابان تویی

در همه آیات قران جستجو کردم تو را
حرف حرف و آیه آیه، معنی قران تویی

یاد تو آرام بخش خلوت هر مومنی است
ترجمان دین تویی و معنی ایمان تویی

دوست داران تو مومن، دشمنانت کافرند
پس میان حق و باطل، بهترین میزان تویی

منجی عالم ز بند ظلم و بی داد و ستم
روشنی  بخش طریق و رهبر انسان تویی

هر کجا باشیم بی تو، این جهان زندان ماست
آن که می سازد رها ما را از این زندان تویی

بهر دیدارت دو چشمم بی قراری می کند
بیقراران را قراری، هجر را پایان تویی



پنج شنبه 94 مهر 16 | نظر بدهید

 

طفل دبستانی

این دفتر دلتنگی ام، لبریز هجران شماست
این سینه ی مجروح من محتاج درمان شماست

آقا کویر جان من تفتیده و خشکیده است
دیگر ببار این سرزمین محتاج باران شماست

وصف تو را بشنیده و این گونه از خود بیخودم
چشم گنه آلوده ام  مخمور چشمان شماست

خورشید عالم تاب هم، محو رخ دلجوی توست
مهتاب هم ای آشنا مجنون و حیران شماست

آیات قران یک به یک توصیف روی ماه توست
قران از این رو گلشن و فصل بهاران شماست

بستیم از روز ازل پیمان یاری با شما
ای خوش به حال آن که او، بر عهد و پیمان شماست

شد خانه ی دل خانه ات،من مستم و دیوانه ات
جانم به قربان شما، سر  هم به فرمان شماست

هرچند من دلخسته ام، دل را به مویت بسته ام
دل کودکانه سال ها، طفل دبستان شماست

عمریست هر دم بر لبم گل می کند نام شما
آقا چه خوشبختم که لب، مرغ غزلخوان شماست

آقا گل روی شما باشد بهشت جاودان
جنات و فردوس برین، یک گل ز بستان شماست 

من گر چه دورم از شما، اما تو نردیکی به من
دل عاشقانه روز و شب، عمریست مهمان شماست



پنج شنبه 94 شهریور 26 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin