سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

من و تو

شعر میلاد امام رضا علیه السلام

هشدار

حضرت شاهچراغ

حال خوش

کلاس ریاضی

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (180)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (231)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (179)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 835852
بازدید امروز :205
بازدید دیروز : 128
تعداد کل پست ها : 1364

 

منتظران سحر


در ظلمت شب منتظران سحریم
در آرزوی شنیدن یک خبریم

بی روی تو روز ماست همچون شب تار
عمریست که روز و شب تو را منتظریم
---

ما تشنه لبان جرعه ای دیداریم
از دوری تو ز دیده خون می باریم

گفتند که می رسی به زودی از راه
مشتاق شنیدن چنین اخباریم
---
عجل لولیک الفرج شده ورد لبم
از دوری تو همیشه در تاب و تبم

باید که ز درد دوریت می مردم
از این که هنوز زنده ام در عجبم
---
درآتشیم ازغم درد فراق تو
تو عشق ما و ما همه دراشتیاق تو

عشق است سال بعد در ایام اربعین
تا کربلا پیاده روی به اتفاق تو
---
نشانه ای ز حضورت در این حوالی نیست
به جز فراق تو آقا مرا ملالی نیست

بیا بیا که دلم از فراق تو خون است
مپرس حال مرا چون که بی تو حالی نیست



یکشنبه 98 آبان 26 | نظر

 

کمال قرائت

معنای عشق و شوق و لطافت تویی ... همین
سر تا به پای شور قیامت تویی ... همین

با یاد روی تو چه خوش احوال می شوم
انگار ترجمان سلامت تویی ... همین

می بارد از کرانه ی چشمان تو امید
گویی که آسمان کرامت تویی ... همین

صدق و صفا یکی ز هزاران صفات توست
مهر و صفا و صدق و صداقت تویی ... همین

گر می زنند لاف رفاقت تمام خلق
آقا یگانه مرد رفاقت تویی ... همین

ای آن که هست بر سر تو تاج بندگی
شایسته ی مقام  امامت تویی ... همین

گر می چکد ز غنچه ی لبهای تو عسل
شکر لب و در اوج ملاحت تویی ... همین

پاکی تو از خطا و گناه و از اشتباه
یعنی یکی ز خاندان طهارت تویی ... همین

با نغمه ی حجاز بخوانم مدیح تو
لحن خوش وکمال قرائت تویی ... همین

مولای مومنانی و مهجور مانده ای 
قران تویی کتاب هدایت تویی ... همین

ای ترجمان وحی تو هستی نوای عشق
اوج و فرود و شور تلاوت تویی ... همین 



دوشنبه 98 تیر 24 | نظر

 

ماه

شب چه تاریک است، مانده ماه پنهان پشت ابر
خود نمایی می کند گهگاه پنهان پشت ابر

می دهد خود را نشان گاهی به بعضی خاکیان
می کند خود را ولی ناگاه پنهان پشت ابر

گاه گاهی ماه پیدا می شود روی زمین
سایه اش افتد ولی در چاه پنهان پشت ابر

نیمه شب ها چشم می دوزم به سوی آسمان
 تا تماشایش کنم کوتاه پنهان پشت ابر

نیت رفتن ندارد ابر از این آسمان
سال ها مهتاب مانده «آه» پنهان پشت ابر

راه تاریک و خطرها در کمین آدمی است
نیست پیدا راه از بی راه  پنهان پشت ابر

مانع دیدار او ابر گناهان من است
 کی شده مهتاب خود دلخواه پنهان پشت ابر

نیستم چون لایق دیدار آن بدر تمام
بی گمان شد ماه با اکراه پنهان پشت ابر

حجت الله است آن بدر تمام فاطمه(س)
حیف، مانده حجتِ الله پنهان پشت ابر



پنج شنبه 98 خرداد 30 | نظر

 

کاش

کاش در معجم من واژه ی ای کاش نبود
کاش اسرار دلم پیش کسی فاش نبود

کاش نام گل زهرا(س) به لبم گل می کرد
نام او کاش فقط نقش روی آش نبود

کاش می آمد و من محو جمالش بودم
نقش او سوژه نقاشی نقاش نبود

دیده را فرش ره حضرت او می کردم
مثل من کاش کسی خادم و فراش نبود

کاش خاک کف کفشش به دو چشمم می ریخت
غیر من هیچ کسی کاش که کفاش نبود

کاشکی می شدم از دیدن رویش خرسند
کاش چون شیعه کسی خرم و بشاش نبود

کاش تکرار نمی کاست ز شیوایی شعر 
کاش در شعر من این واژه ی"ای کاش" نبود



پنج شنبه 98 خرداد 23 | نظر

 

عشق و عاشق

من که دارم با خدا پیوسته نجوا عاشقم
تا سحر هستم اگر غرق تمنا عاشقم

دارم از درد فراق یار در دل عقده ها
دامنم از اشک دیده گشته دریا عاشقم

من که می جویم نشان از یار در هر باغ و راغ
یا که سرگردانم و حیران به صحرا عاشقم

شیفته، دیوانه، وامق، واله و دلباخته
یا اگر مجنونم و مفتون و شیدا عاشقم

فاش شد اسرار پیدا و نهانم ای دریغ
گر شده اسرار من پیوسته افشا عاشقم

دم زدم از یار تا کارم به رسوایی کشید
در میان خلق هستم گر که رسوا عاشقم

در میان خیل «تن ها»، مانده ام تنهاترین
گر که هستم در جهان تنهای تنها عاشقم

اختران آسمان را می شمارم تا سحر
تا به سر دارم فقط شوق تماشا عاشقم

عشق را معنا و مفهوم است ماه فاطمه(س)
برده هوش از سر مرا آن ماه زیبا عاشقم

یوسف زهرا(س) دل و دین برده از من سال هاست
چون که برده دل ز من فرزند زهرا(س) عاشقم

عشق وقتی شد الهی نیست پایانی بر او
تا هزاران سال بعد از صبح فردا عاشقم 



چهارشنبه 98 خرداد 22 | نظر

 

مایه آرامش

تو درکنار من آرامشی و راحت جانم
تمام عمر من از دوری تو دل نگرانم

بیا بیا که شدم پیر از فراق تو ای عشق
نمانده است به پیکر نه تابی و نه توانم

بیا که درقدم تو فدا کنم سر و جان را
ز هجر روی چو ماهت، اسیر باد خزانم

نشانه های تو را جسته ام بگو تو کجایی؟
به جستجوی تو با پای سر همیشه دوانم

به احتمال تماشای چشم های قشنگت
همیشه خیره به چشم تمام رهگذرانم

شکسته قامتم از درد هجر روی چو ماهت
ز روی لطف نظر کن به قامت چو کمانم

گرفته سینه ی من از غم فراق تو آتش
ببین مرا که چو آتشفشان در فورانم

شدم ز هجر تو مجنونترین میان مجانین
چنان که شهره میان اهالی دو جهانم

غم فراق تو سخت است ای تو بود و نبودم
 بیا و از غم و درد جدائی ات برهانم



یکشنبه 98 خرداد 12 | نظر

 

شعار

هجران زمستان است، وصل اما بهار است
دیدار را عشق است و هجران ناگوار است

تعبیرهجران دوری دل هاست از هم
دل های ما که خانه ی دربست یار است

عشق است اگرراضی شود دلدار از ما
وقتی که ناراضی است وقت اعتذار است

سخت است اگر درد فراق یار اما
دوران سختی بگذرد وقت گذار است

چون کودکان باید ز درد هجر نالید
بهتر به حاجت می رسد طفلی که زار است

باید که برخیزیم گر جویای وصلیم
کوشش برای وصل شرط انتظار است

دلدار در آئینه ی دل جلوه دارد
آئینه ها اما پر از گرد و غبار است

باید که پا درجای پای یار بگذاشت
پیمود هر کس راه او را رستگار است

چون لایق دیدار او چشمان پاک است
آن منتظر بهتر که چشمش روزه دار است

دانی چرا حاصل نمی گردد وصالش
چشم انتظاری های ما تنها شعار است



پنج شنبه 98 اردیبهشت 26 | نظر

 

بی دل و بی قرار تو

چشم به انتظار تو
هستی من نثار تو
 کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو

جام شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو

کوی به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو

ذکر شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو

من که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو

شهره ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو

طالع من نگون شود
چشمه ی چشم خون شود
غم روی غم فزون شود
بی دل و بی قرار تو

رهبری و امام من
نمازی و صیام من
ای به شما سلام من
بی دل و بیقرار تو

اسیر هر ستم شوم
پر از غم و الم شوم
به عشق متهم شوم
بی دل و بی قرار تو

مهدی صاحب الزمان(عج)
تو ای امام مهربان
هستی من فدایتان
بی دل و بیقرار تو



یکشنبه 98 اردیبهشت 22 | نظر

 

نسیم سحر

رویت اگر نبود که قرص قمر نبود
قند لبت نبود که شهد و شکر نبود
سرو قدت نبود که چشم و نظر نبود
«زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود»

آقا تو آمدی و مسیحای ما رسید
تاج شرف و حضرت مولای ما رسید
آن کس که بود اوج تمنای ما رسید
مهر شما به یاری فردای ما رسید
«ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود»

ای باعث طپیدن دلهای مومنین
تو جلوه ی خدایی و تو قبله یقین
مدیون لطف و مرحمتت جمله متقین
مثل شما برای بشر  روی این زمین
«از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود»

تو شمع عشق بودی و پروانه ات شدیم
یک عمر ما گدای در خانه ات شدیم
عاقل ترین شدیم چو دیوانه ات شدیم
مست می لب تو و پیمانه ات شدیم
ای کاش از فراق رخت دیده تر نبود

بستان دین بدون تو هرگز صفا نداشت
راه خدا بدون شما رهنما نداشت
درد بشر بدون رخ تو دوا نداشت
شیعه برای شیعه گری مقتدا نداشت
هر گز رهی برای نجات بشر نبود

ای نور چشم فاطمه(س) و خیر مرسلین(ص)
ای آخرین ودیعه ی حق، نور آخرین
احیا گر ولایتی و پاسبان دین
بی روی تو قسم به خدا روی این زمین
 تاجی مرا برای نهادن به سر نبود نبود



سه شنبه 98 اردیبهشت 17 | نظر

 

غزل عاشقانه ای برای تو

جلوه کردی و دل و دیده مسخّر کردی
 خویش را ترجمه ی سوره کوثر کردی

چشمه ی چشم تو جاری شده بر خاک دلم
با گلاب نفست، غمزده قمصر کردی

عوض دل تو به من هر دو جهان بخشیدی
هیچ بودم، توام اینگونه توانگر کردی

من که از خاکم و در خاک فرو خواهم شد
تو مرا با دم گرمت زر و زیور کردی

روزگارم  ز فراق تو شب ظلمت بود
  آمدی شام سیه را تو منور کردی

زندگی بی رخ تو بوی جهنم می داد
زندگی را تو چه خوشرنگ و معطر کردی

من بی مایه که باشم که دم از عشق زنم
تو مرا شیفته ی آل پیمبر(ص) کردی

چشمه ی چشم تو سرچشمه ی پاکی ها بود
تو از آن چشمه مرا پاک و مطهر کردی

جلوه ای کردی و بردی دل و دینم را تو
همه ساعات مرا ساعت محشر کردی

من به وصف تو چه گویم که تو ایمان منی
تو همانی که مرا شیعه ی حیدر(ع) کردی 



یکشنبه 98 اردیبهشت 8 | نظر

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin