سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

امام کیست؟

انتظار

مصداق صراط المستقیم

وابتغو الیه الوسیله

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (177)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (230)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (178)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 833809
بازدید امروز :98
بازدید دیروز : 207
تعداد کل پست ها : 1356

 

شب یلدای زینب(س)

شب یلدای زینب(س) را سحر نیست
انیس او به جز اشک بصر نیست

برای زینب(س) از داغ شهیدان
به غیر از غصه و خون جگر نیست

سر خونین اصغر(ع) بر سر نی
و زینب(س) را به دل غیر از شرر نیست

شب زینب(س) سحر هرگز ندارد
برایش چون که خورشید و قمر نیست

همه گلهای او گردیده پرپر
به گلشن دیگر او را یک پسر نیست

دلش لبریز اندوه است و ماتم
که زینب(س) غصه هایش مختصر نیست

همه باغش در آتش سوخت ای وای
و دیگر باغ زینب(س) را ثمر نیست

اگر چه داشت دنیایی ز گوهر
اثر از آن همه درّ و گهر نیست

چرا قامت خمیده گشته زینب(س)
توانی دیگر او را در کمر نیست

به طفلان یتیم و بی پناهش
به صحرای بلا غیر از خطر نیست

شب و تاریکی و اندوه و غصه
کسی از حال زینب(س) باخبر نیست

چه گوید در جواب کودکی او
که جوید باب خود، اما پدر نیست

پدر رفته سفر کی باز آید
مگر پایان دگر بر این سفر نیست؟



یکشنبه 93 آبان 11 | نظر بدهید

 

کیست زینب(س)؟

با دلی اندوهگین و پر زغم
دامنی از خون دیده همچو یم

شرح بر احوال زینب (س) می کنم
شیعه را پا تا به سر، تب می کنم

کیست زینب(س)، دختر شیر خدا
کیست زینب(س)، قهرمان کربلا

زینب (س) مظلومه یعنی یا رسول(ص)
یک جهان اندوه از داغ بتول(س)

گرچه زینب(س) را نمی بودی فدک
مثل مادر خورده از دشمن کتک

زینب (س) مظلومه یعنی یا علی(ع)
زن ولی صابر چو ایوب نبی (ع)

زینب(س) مظلومه یعنی کربلا
غصه و رنج و الم بی انتها

زینب(س) مظلومه یعنی یا حسین(ع)
در تمام عمر بودن با حسین(ع)

معنی زینب(س) صبوری تا خداست
کربلا با نام زینب(س) کربلاست

در امام خویش فانی گشته بود
از همه وابستگی ها رسته بود

چون امام عصر خود را می شناخت
جان به کف از بهر یاریش شتافت

زینب(س) مظلومه یعنی تشت زر
راس خونین، کعب نی، چشمان تر

زینب(س)مظلومه  یعنی بی کسی
یک بیابان غصه و دلواپسی

زینب(س) مظلومه یعنی اشک غم
کربلا تا شام در بند ستم

با برادر داغ مادر دیده است
داغ بابا و برادر دیده است

بر سر نی راس اکبر(ع) دیده است
راس خونین برادر دیده است

با برادر یار و غمخوار است او
چون ابوالفضل(ع) علمدار است او

بر سر نی جلوه ی رنگین کمان
پای نیزه خواهر ازغم نیمه جان

زینب(س) مظلومه یعنی یا حسین(ع)
سیل خون جاری شدن از هر دو عین

معنی زینب(س) غم بی انتهاست
ناله از داغ شهید سرجداست

هست زینب(س) ترجمان کربلا
شد قرین نامش به اندوه و عزا

بر غمش افزوده می شد دم به دم
پای تا سر بود اندوه و الم

داشت در دل داغ هفتاد و دو تن
کوهی از صبر است، در سیمای زن

داغ عبدالله(ع) و جعفر(ع) دارد او
داغ عون(ع) و داغ اکبر(ع) دارد او

داغ عباس(ع) دلاور نیز هم
داغ آن شش ماه اصغر(ع) نیز هم

ماه را بالای نیزه دید او
پای نیزه اشک خون بارید او

دید در بالای نی خورشید را
کودکی کز ترس می لرزید را

دید در تشتی سری خاکستری
دید انگشتان بی انگشتری

دید گلهایی به رنگ ارغوان
گلشنی پژمرده از باد خزان

داغ بعد از داغ در دل دارد او
تازیانه خورده بسیار از عدو

زینب(س) است و دختر شیر خداست
قاصد پیغام سرخ کربلاست



سه شنبه 93 آبان 6 | نظر بدهید

 

زبان حال حضرت زینب (س)

در عزایت مثل یک شمع فروزان سوختم
دل سراسر غصه بود و سینه سوزان سوختم

از دو چشمم در غمت خونابه جاری یا حسین(ع)
در عزایت با دوچشم اشک ریزان سوختم

تو میان قتلگاه و من کنار قتلگاه
تو به زیر خنجر و من دیده گریان سوختم

می زدی تو دست و پا در زیر خنجر یا حسین(ع)
پیش چشمم پاره پاره گشت قران سوختم

گلشنی می سوخت در آتش به دشت کربلا
من زداغ لاله های آن گلستان سوختم

العطش از خیمه ی اطفال می آمد به گوش
چون لب خشکیده ی آن تشنه کامان سوختم

بر سر نی چون که دیدم راس خونین تو را
از غم تو پای نیزه من فراوان سوختم

دامنم دریایی از خون بود از اشک دو چشم
در کنار ساحل دریای دامان سوختم

خانه ی دل گشت ویران در عزایت یاحسین(ع)
با دلی ویران و با حالی پریشان سوختم

بر گلوی اصغرت وقتی اصابت کرد تیر
آن زمان با اصغرت از ضرب پیکان سوختم

بارها مردم دوباره زنده گشتم یا حسین(ع)
گر که بودم زنده یا وقتی که بی جان سوختم

پیکرت می سوخت روزی چند زیر آفتاب
من ولی بر آن تن مجروح و عریان سوختم

چون که دیدم من سرت را خونی و خاکستری
شعله ی آتش شدم بر حال مهمان سوختم

چون عدو می زد به ضرب تازیانه دخترت
بود از ترس عدو وقتی که لرزان سوختم

می چکید از پای اطفال حرم وقتی که خون
من برای بچه ها افتان و خیزان سوختم

در غمت خوبان عالم جملگی در ناله اند
در کنار قطره قطره اشک خوبان سوختم

در عزای تو دل هر مومنی لبریز غم
در غمت من با تمام اهل ایمان سوختم

دم به دم می سوختم از داغ سنگین غمت
آری آری بارها پیدا و پنهان سوختم



یکشنبه 93 آبان 4 | نظر بدهید

 

ماه بنی هاشم

گل پسری مه جبین، ماه بنی هاشم است
زاده ی ام البنین، ماه بنی هاشم است

ز مقدمش ملک دین، گشته بسی با صفا
زینت گلزار دین ، ماه بنی هاشم است

شد ز گلستان دین ، شکفته زیبا گلی
باعث فخر زمین، ماه بنی هاشم است

بوسه زند دم به دم ، بر لب او مادرش
چو کودک نازنین ، ماه بنی هاشم است

آن که به دستش زند، بوسه امیر عرب
نور دل مو منین، ماه بنی هاشم است

شاد ز میلاد او شد دل هر شیعه ای
کیست چراغ یقین؟، ماه بنی هاشم است

او پسر حیدر است، مثل مه انور است
حامی دین مبین، ماه بنی هاشم است

آن که به راه خدا ، دست و سرش را دهد
آن یل ام البنین، ماه بنی هاشم است

 بوسه چو می زد علی(ع) به دست و بازوی او
مهر به مه شد قرین ، ماه بنی هاشم است

آن که ز مولای خود، بر لب شظ فرات
گرفته صد آفرین، ماه بنی هاشم است

صورت او مثل ماه، سیرت او ماهتر
نیست جز او اینچنین، ماه بنی هاشم است

آن که به عشقش دل و دیده بگیرد صفا 
زینت خلد برین ، ماه بنی هاشم است



شنبه 93 خرداد 10 | نظر بدهید

 

راهیان کربلا

از سفر برگشته ام با کاروان غصه ها
چیست سوغاتم به غیر از ارمغان غصه ها

فتنه می بارد خدایا از در و دیوار شهر
من پناه آورده بر دارالامان غصه ها

خیز از جا ای برادر حال زارم را ببین
قامتم را کرده خم بار گران غصه ها

جسم تو در آفتاب و راس تو بالای نی
بر سر من سایه ای از سایبان غصه ها

بعد تو هر جا که رفتم غصه بود و اشک وغم
تا ابد هم بر سر من آسمان غصه ها

بر تن دنیا زداغت رخت غم پوشیده شد
بعد تو نام جهان گشته جهان غصه ها

خون دل از چشمه سار چشم می آید مدام
خانه ی دل مسکن غم ، آشیان غصه ها

گشته پرپر جمله ی گلهای باغ مصطفی (ص)
گلشن دین زین مصیبت بوستان غصه ها



یکشنبه 92 دی 1 | نظر بدهید

 

پروانه پر سوخته

پروانه ای پر سوخته باز آمده از شهر شام
در جستجوی شمع و گل ، می گردد اطراف خیام

پروانه پرپر می زند، هی خاک بر سر می زند
گوید به خود بی شمع و گل ،از چه تو آوردی دوام

گاهی رود در خیمه گه ، گاهی رود در قتلگاه
گرد حریم شمع و گل، پروانه شد در استلام

او از چهل منزل سفر، آورده با خود صد خبر
با اشگ چشم و سوز دل، گوید خبرها بر امام

کرببلا بار دگر ، همرنگ عاشورا شده
انگار از نو شد عزا،غم می دهد از نو سلام

پروانه می گوید به شمع،تاریک شد دنیای من
خاموش گشتی از چه رو، در تو نبوده این مرام

گفتا چنین پروانه را، خاموش گشتم من اگر
اما به دین جد خود ، از کار خود دادم قوام

پروانه ی پر سوخته ، تو صبر کن صبری جمیل
تا آن که آید منجی و خنجر کشد او از نیام

گیرد تقاص خون ما، از غاصبان و ظالمان
آن منتقم ، آن بت شکن، وقتی که بنماید قیام

از قاتلان مادر و از قاتل اجداد خود
و از دشمنان اهل بیت(ع)، منجی بگیرد انتقام



یکشنبه 92 دی 1 | نظر بدهید

 

شب یلدای زینب(س)

شب یلدای زینب(س) بی سحر بود
به دامانش روان اشک بصر بود

به سر می ریخت گاهی خاک غم را
و گاهی دستش از غم بر کمر بود

دلش پر بود از داغ شقایق
درون سینه اش صدها خبر بود

گهی بر راس اکبر(ع) چشم می دوخت
و گاهی هم به عباسش(ع) نظر بود

گلاب اشک از چشمش روان بود
و دامانش ز اشک دیده تر بود

چهل منزل عزا بعد از عزا داشت
و درس غصه خوردن را ز بر بود

چهل منزل به وقت خشم دشمن
برای کودکان همچون سپر بود

چه حالی داشت چون راس برادر (س)
جدا از تن میان طشت زر بود

به راس نیزه ها هفتاد و دو سر
چه سرهایی که مانند گهر بود

سری مانند لوء لوء می درخشید
سری زیباتر از قرص قمر بود

مصیبت بود بعد از هر مصیبت
و زینب (س) را به جان صدها شرر بود

هزاران طعنه از دشمن شنیده
به جانش طعنه ها چون نیشتر بود

عجب صبری خدا داده به زینب(س)
که هرچه دیده او فتح و ظفر بود

شب تاریک او پایان ندارد
شب یلدای زینب(س) بی سحر بود

 



شنبه 92 آذر 30 | نظر بدهید

 

کاروان غم

 

کاروان زینبیون آمده
کاروان با چشم پر خون آمده

کوله بارغم به دوش کاروان
بار سنگین غم و داغی گران

کاروان آمد عزاداری کند
از دو دیده سیل خون جاری کند

کاروان منزل به منزل آمده
از بیابانها به ساحل آمده

کاروان آمد لب شط فرات
تا شود آماده از بهر صلات

کاروان از شام دارد صد خبر
خاطراتی گفتنی از این سفر

حرف دل با آب گفت آن کاروان
تا ابد شرمنده شد آب روان

کاروان آمد کنار قتلگاه
کربلایی تازه شد، از این نگاه

کاروان را داغها شد تازه تر
می چکید از چشمشان خون جگر

کاروان آمد سر قبر حسین(ع)
شد یم خون جاری آنها را ز عین

کودکی رفته سر قبر عمو
با عموی خویش گرم گفتگو

دیگری رفته سر قبر پدر
می زند از غصه سنگ غم به سر

زینب(س) آمد بر سر قبر حسین (ع)
با هزاران آه و با صد شور و شین

بر سر قبر برادر آمده
قلب پر غم ، دیده ی تر آمده

زینب(س) اول بوسه زد بر خاک یار
بعد گفت از رنج و درد بی شمار

زینب (س) غمدیده دارد صد خبر
او گزارش می دهد از این سفر

با برادر زینب (س) خونین جگر
گفت بودم با سر تو همسفر

من به چشم خویش دیدم می چکید
از لبت خون در شب بزم یزید

چون که می زد بر لب و دندان تو
قلب پر خون، دیده ام گریان تو

اوفتاد از ناقه وقتی دخترت
دیدم آنجا اشک چشمان ترت

ما چهل منزل اسیر ظلم و کین
در غل و زنجیر زین العابدین(ع)

زیر سم اسب جسمت گشته له
پای اطفالت همه پر آبله

چون که سرها بر سر نی می شدند
اشتران بر جسمها هی می شدند

راس عباس جوان له گشته بود
از سر نیزه می آمد هی فرود

ناگهان آن نیزه دار پر دغل
زد به راس نیزه سر را از بغل

این سفر بوده همه خوف و خطر
طعنه ها بشنیده ام در این سفر

ای برادر شرمسارم شرمسار
دختر تو پا برهنه روی خار

تازه شد بار دگر یاد فدک
چون رقیه(س) خورد از دشمن کتک

گشته نیلی رنگ رخسارش همه
شد رقیه(س) همنوا با فاطمه(س)

در شبی تاریک و پر خوف و خطر
خواست او از من نشانی از پدر

هرچه دلداریش دادم یا حسین(ع)
او کماکان بود اندر شور و شین

کرد دشمن داغ او را بیشتر
هدیه ای دادش عدو،آن بود سر

او سرت را بر روی زانو گذاشت
با سرت گفت آنچه را در سینه داشت

بر لبانت بوسه ها زد دخترت
خشک کرد اشک از دوچشمان ترت

گفت راست پس چرا خاکستری است
گشته غارت ! ؟، سر مگر انگشتری است

کرد با سر درد دلها دخترت
جان خود را کرد تقدیم سرت

الغرض بزم عزا بود آن میان
زینب(س) سرگشته بودی نوحه خوان

همنوا با زینب(س) و با کاروان
تا ابد در غصه و غم شیعیان

کربلا از یک کتک آغاز شد
آری از غصب فدک آغاز شد

لعن گو از عمق جانت تا ابد
بر کسی که راه حق را کرد سد



سه شنبه 92 آذر 26 | نظر بدهید

 

اربعین

بزن بر سینه و بر سر، دوباره اربعین آمد
دوباره موسم اندوه و حزن موءمنین آمد

چهل منزل عزا آورده با خود کاروان غم
بیا جابر به استقبال، زینب(س) دلغمین آمد

بشد کرببلا یک بار دیگر صحنه محشر
کنار قبر بابا تا که زین العابدین(ع) آمد

یکی داغ برادر داشت یکی هم داغ بابا را
یکی می گفت:عمو از زین، چگونه بر زمین آمد

یکی می گفت: وای اصغر(ع) یکی می گفت:وای اکبر(ع)
یکی می گفت: بر فرقی عمودی آهنین آمد

یکی می ریخت خاک غم به سر از غصه و اندوه
یکی سر زد به محمل تا که خونش از جبین آمد

یکی فریاد می زد: خیز از جا ای برادر جان
ببین بر ما چها بگذشت، تا این اربعین آمد



شنبه 92 آذر 23 | نظر بدهید

 

ابیات ناب

 

به ظهر حادثه چون آفتاب من گم شد
شب فراق شد و ماهتاب من گم شد

به مکتب علوی درس عشق می خواندم
ز تند باد حوادث کتاب من گم شد

سئوال کرد زمن کودکی که بابا کو
جواب او چه بگویم، جواب من گم شد

تمام هستی من بود تار موی حسین(ع)
شب جدایی او شد، حساب من گم شد

کویر جان من خسته تا ابد تشنه است
هوا گرفت غبار و سحاب من گم شد

گل محمدی باغ سخت پژمرده است
شکست شیشه عطر و گلاب من گم شد

به قامتم ننگر کاینچنین خمیده شده
میان ظلمت غمها شباب من گم شد

کتاب شعر من ابیات ناب داشت ولی
کتاب پاره و ابیات ناب من گم شد



سه شنبه 92 آذر 19 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin