سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

امام کیست؟

انتظار

مصداق صراط المستقیم

وابتغو الیه الوسیله

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (177)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (230)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (178)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 833973
بازدید امروز :25
بازدید دیروز : 237
تعداد کل پست ها : 1356

 

دختر

در کنج خرابه به گمانم خبری هست
یک دخترکی چشم به راه پدری هست

از گونه ی نیلی و دو چشم پر خونش
پیداست که او منتظر منتظری هست

آورد عدو یک طبقی در بر دختر
انگار که در آن سر همچون قمری هست

بگشود طبق دخترک و دید که در آن
آغشته به خاکستر و خون وای سری هست

از بهر پذیرایی از آن سر خونین
در دیده دختر چه خوش اشک بصری هست

یاد آور غصب فدک و قصه مادر
رخساره ی نیلی و کمانی کمری هست

کمتر تو بسوزان ز غمت خاطر بابا
آخر به برت عمه خونین جگری هست



یکشنبه 91 آذر 26 | نظر

 

گریستم

دیشب ز داغ زینب کبری(س) گریستم
چون مرغ پر شکسته ی تنها گریستم

با یاد کربلا و زینب(س) و داغ و مصیبتش
در لابلای نیزه و سرها گریستم

اشکم به یاد زینب کبری(س) روانه بود
یک زن میان لشکر اعدا گریستم

او زینب(س) است و کوه مصیبت به دوش اوست
با یاد آن مصیبت عظمی گریستم

گفتم که تسلیت دهمش وقت گفتنم
بغضم شکست و من همه شب را گریستم

دریای غم به سینه ی زینب(س) نشسته بود
یک قطره اش شنیدم و دریا گریستم

بار سفر ببست و به جنت مقیم شد
با یاد غصه هاش من اما گریستم



چهارشنبه 91 خرداد 17 | نظر بدهید

 

دختر شیرین زبان

نازدانه دختر شیرین زبان کربلایم
غنچه ی نشکفته ی پژمرده در راه خدایم

در منای عشق می کردم طواف کوی جانان
خیمه گه بودی منا و قتلگه بودی صفایم

سعی می کردم نمایم استلام روی بابا
سعی من بیهوده و دلتنگ از این ماجرایم

می دویدم روی خار وروی خاشاک بیابان
دشمن بی رحم هم با تازیانه در قفایم

گاه می خوردم زمین گاهی عدو می زد به سیلی
رنجه از سیلی دشمن صورتم با گوشهایم

دلغمین و زار و خسته،پا برهنه، دست بسته
خارغم در چشم من ، خار مغیلان هم به پایم

گوش من شد پاره و شد صورتم نیلی ز سیلی
گریه کردم عمه هم شد همصدا و همنوایم

پیش چشمم سر جدا شد از همه یاران بابا
عون و جعفر، اکبر و عموی خوب و با وفایم

داشتم من بهترین عمو و بابا را خدایا
راس آنها بر سر نی ، من به پای نیزه هایم

بس که بابا را صدا کردم ، پدر از روی نیزه
لب گشود و خواند آیاتی ز قران را برایم

آرزویم بود بوسم بار دیگر روی بابا
تا شبی وقت سحر گه استجابت شد دعایم

ابتدا بوسه زدم بر گونه ی بابا و آنگه
عقده ی دل را گشودم تا بگویم حرفهایم

گفتمش بابا ببر با خود مرا هم نزد عمو
ای که با سر آمدی من را ببر از این سرایم

این تن خاکی قفس بود از برای مرغ جانم
سوی جنت می روم گر لطف حق گردد عطایم

مرغ جانم پر گشود و رفت او تا بی نهایت
در خرابه تا ابد من مانده ام با غصه هایم

اربعین شد عمه جانم زائر کرببلا شد
حیف من تنهای تنها مانده در شام بلایم ...



چهارشنبه 90 دی 21 | نظر بدهید

 

قول و قرار

باز آمدم باز آمدم ، با کوله بارغصه ها
باز آمدم با بارغم، در این دیارغصه ها

بی یار و یاور گشته ام ، چون بی برادرگشته ام
شد غصه ها دمساز من، من غمگسارغصه ها

در روز عاشورا شدم ، من همنشین درد وغم
در اربعین اما منم، غمخوار و یار غصه ها

کرببلا شهر غم و شهر بلا و ماتم است  
من همنشین غصه ام ، در بوته زارغصه ها

ای کاش عمر من شود کوتاه و کوته تر از این
زیرا که بالا می رود ، هردم عیار غصه ها

تا این زمان خورشید اگر بودی مدار این زمین
زین پس زمین گردش کند حول مدار غصه ها

دیگر فصول مختلف بر بست بار خویش و رفت 
باقی است در دنیا فقط فصل بهار غصه ها

غصه شده دلدار من،غم یاور و غمخوار من
ممنونم ازغم تا ابد ، من شرمسارغصه ها

شادی اگر پیمان خود بشکسته با من بارها
نا گشته خلف وعده در قول و قرارغصه ها

باقی است گر عمری مرا با غم مدارا می کنم
من مرده ای از غصه ام ، اینجا کنارغصه ها



پنج شنبه 90 دی 15 | نظر بدهید

 

ببار اشک

ای آسمان به کوه و به صحرا ببار اشک
خشکید باغ و گلشن زهرا، ببار اشک

از چشم اهل بیت رسول(ص) است خون روان
ای آسمان به وسعت دریا ببار اشک

بالای نیزه رفته سر آل مصطفی(ص)
ای آسمان به حرمت سرها، ببار اشک

با دشمنان دین خدا همرهی بس است
ترس از عقاب و آتش عقبا، ببار اشک

با قدسیان نداری اگر قصد همرهی
چون دیدگان مردم دنیا ببار اشک

شد شعله ور ز گلشن زهرا شرار غم
زینب اسیر کوچه ی غمها، ببار اشک

دیروز وقت غرّش و باریدن تو بود
حالا ز شرم و خجلت فردا ببار اشک



شنبه 90 آذر 26 | نظر بدهید

 

میهمانی

ای که بر ما ز سر صدق تو مهمان شده ای
جان بابا به من خسته، تو چون جان شده ای

نه چراغی و نه شمعی است در این ویرانه
تو به ویرانه ی ما نیّر تابان شده ای

هر که آید ز سفر خرم و شاد است ولی
پرسش اینجاست پدر جان ز چه گریان شده ای

دیدمت بر سر نیزه که تو قران خواندی
زین قرائت به خدا حافظ قران شده ای

بارها موی پریشان مرا شانه زدی
پس چرا خویش چنین موی پریشان شده ای

جان فدای قدمت باد پدر جان ز چه رو
سر زده آمده ای ، بی سر و سامان شده ای

خرم از روی تو گلزار جهان گردیده
بر سر نی به خدا سرو خرامان شده ای

در جنان مادر تو چشم به راهت باشد
راهی کوی جنان با لب خندان شده ای



سه شنبه 90 آذر 22 | نظر بدهید

 

دیده ی بارانی

مشکم از آب تهی ، دیده ی من بارانیست
ساقی عشقم و کارم همه دست افشانیست

دستم افتاده و مشک است به حالم گریان
تیر در چشم شده، حالم عجب بحرانیست

مشک با دست و علم لازمه سقائیست
بنگر حال مرا بی سرو بی سامانیست

شرم دارم که سوی خیمه روم بار دگر
دست من خالی و کارم همه سر گردانیست

با لب تشنه برون آمدن از شط فرات
کار عشق است، بسی شیوه ی من عرفانیست

عاشقی را زمن آموز ایا طالب عشق
عاشق آن است که در راه هدف قربانیست

در ره دوست اگر نیست شدی جاویدی
عمر اگر در ره معبود نشد طی، فانیست



سه شنبه 89 دی 14 | نظر بدهید

 

بیا به دیدن دختر

بیا بدیدن من در خرابه ای سر بابا
که از فراق تو دل تنگ گشته دختر بابا

خوش آمدی سر بابای من به کنج خرابه
ولی بگو به کجا مانده است پیکر بابا

بخواب ای سر بابا به روی زانوی دختر
که لای لای تو گویم به جای اصغر بابا

دلم خوش است که بابای من به دیدنم آمد
و خوش ترم که بپرسم کجاست اکبر بابا

بخوان به صوت حجازی تو آیه های خدارا
شنیدنی است کلام خدا ز حنجر بابا

خوشا به حال تو عمّوی مهربان و فداکار
که جان خویش بدادی برای باور بابا

منم پرستوی عاشق که بال و پر بگشایم
ازاین خرابه کشم پر روم به محضر بابا



شنبه 89 دی 11 | نظر بدهید

 

تشنه عشق

ما تشنه ایم حضرت سقا شتاب کن
مشک دو چشم غمزده ی ما پرآب کن

ساقی ببین که دل به غمت مبتلا شده
با تیر عشق خود دل ما را کباب کن

ما تشنه ی نگاه تو هستیم ساقیا
اینک به یک نگاه تو مارا خراب کن

ساقی مبند دیده ی خود را به روی ما
فصل عطش رسیده بیا ترک خواب کن

ما قصه گوی عشق تو هستیم ساقیا
اما تو قصه را بنویس و کتاب کن

ماییم و کام تشنه و صحرای بیکسی
ما را ز جمله تشنه لبانت حساب کن

شاگردی از کلاس وفای توایم ما
هر لحظه ساقیا تو حضور و غیاب کن

یک عمر در عزای تو ما خون گریستیم
ازمشک عشق خویش تو ما را مجاب کن

در روز حشر چشم امیدم به دست توست
جان دوچشم خود تو مرا مستجاب کن



پنج شنبه 89 دی 2 | نظر بدهید

 

الوداع

مشک در دست حضرت سقا
می کند الوداع با دریا

الوداع الوداع یا دریا
السلام علیک ای لبها

دور تا دورشان صف دشمن
مشک، سقا، در آن میان تنها

برلب خشک ساقی ولب مشک
ذکر یارب نوای یا مولا

ناگهان دستهای حامی مشک
از درخت تنش شدند جدا

بشد آماج تیر پیکر او
چشمش از ضرب تیر نابینا

ساقی و مشک هر دو آزرده
هر دو صد جور دیده از اعدا

مشک، سقا ز ضربت شمشیر
هر دو در راه دوست شدند فدا

ریزد از چشم مشک آب روان
روی شن، روی ماسه ی صحرا

شده از صدر زین نگون سقا
باتنی پر ز تیر واویلا

الوداع الوداع یا مولا
السلام علیک یا شهدا



یکشنبه 89 آذر 21 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin