سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

تخریب بقیع

حل معمای عشق

شعر زیبای عید فطر

مصداق صراط المستقیم

وابتغو الیه الوسیله

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (177)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (37)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (229)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (174)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 832436
بازدید امروز :24
بازدید دیروز : 120
تعداد کل پست ها : 1351

 

قامت کمان

از کمان حرمله، سرو چمان شد قد کمان
قامت قد قامتی وقت اذان شد قد کمان

روی شانه داشت مردی کودکی لب تشنه را
دیدمش آن مرد را در آن میان شد قد کمان

بر گلوی کودکی تیری اصابت کرده بود
پای گهواره یکی شیرین زبان شد قد کمان

این خبر آمد به گوش اهل عالم ناگهان
داغ سنگین بود از این غم جهان شد قد کمان

سر به زانوی عزا افلاکیان بگذاشتند
دیده ها خون گریه کرد و آسمان شد قد کمان

از کمان چون شد رها تیر و گلو را پاره کرد
با هزاران شرم حتی آن کمان شد قد کمان  

فصل فصل غصه شد، رنگ بهاران تیره شد
سال ها شد رنگ پائیز و خزان شد قد کمان

بعد ها وقتی به لب می خورد چوب خیزران
با دوچشم خویش دیدم خیزران شد قد کمان

هر که نامی داشت شد لبریز غصه سینه اش
یا اگر بی نام بود و بی نشان شد قد کمان

عالم هستی به تن پوشید رخت غصه را
آسمان گریان شد و رنگین کمان شد قد کمان

آدمی در این میانه امتحانی سخت داشت
آدمیت شد قبول و امتحان شد قد کمان

گر چه فردوس برین جای غم و اندوه نیست
حوری و غلمان به فردوس و جنان شد قد کمان

کاروانی غم زده شد راهی شام بلا
کاروان سالار، در این کاروان شد قد کمان

شرح غصه سخت و سنگین است خون باید گریست
از کمان وقتی سخن گفتم زبان شد قد کمان



شنبه 95 مهر 17 | نظر

 

ظهر عطش

مست از جام بلا گر که سلیمان بشود
عالمی از عملش واله و حیران بشود

هر که شد با خبر از قافله و ظهر عطش
سینه اش مرکز اندوه فراوان بشود

ماجرا را بدهد شرح اگر راوی غم
 چشمه ی چشم یکی چشمه ی جوشان بشود

پای اطفال اگر سوخت به روی شن داغ
 مرهم سوختگی خار مغیلان بشود

آسمان بخل اگر کرد و نیامد باران
لاجرم اشک یتیم است که باران بشود

سخت سخت است اگر راس پر از خون پدر
کنج ویرانه به یک غمزده مهمان بشود

زخم تن یک طرف و زخم زبان سوی دگر
زخم سخت است که همراه نمکدان بشود

در ره دوست اگر رنج و بلا دید کسی
گل بروید به روی زخم و گلستان بشود

دین شود زنده اگر  دختر احیاگر دین
شود افشاگر صد راز و سخنران بشود  

چه خوش است آن که خطا کار سعادت جوید
نادم از کزده ی خود گشته پشیمان بشود

پدری قامت فرزند رشیدش بیند
این پسر وای اگر راهی میدان بشود

بذل جان در ره جانان چقدر شیرین است
آن که جان داده به جانان خوش و خندان بشود

عجیبی نیست اگر پاره شود قرانی
عجب این است سری قاری قران بشود

مرده آن است که جان در ره جانان ندهد
زنده باد آن که دهد جان، که همه جان بشود

قدسیان بزم عزا کرده به پا در ملکوت
ساکن ارض و سما دیده ی گریان بشود

در ره باور خود هستی خود را بخشید
تا که با دادن جان الگوی انسان بشود

مظهر باور و ایمان و یقین است حسین(ع)
چه خوشا آن که کسی مظهر ایمان بشود



چهارشنبه 95 مهر 14 | نظر

 

روز حادثه

وقتی تمام خاطره ها را مرور کرد
از اشک دیده دفتر  خود را نمور کرد

تا ظهر روز حادثه آمد به یاد او
صد روضه از مقابل چشمش عبور کرد

گاهی به قتلگاه نظر کرد و گه فرات
پا پای دل سفر به کنار تنور کرد

تا شام غم هزار مصیبت کشیده بود
با درد و رنج و غصه خودش را صبور کرد

چون بر سر برادر او سنگ می زدند
با اشک دیده شکوه به رب غفور کرد

مردم برای طعنه زدن گرد آمدند
صد خون دل به سینه اش از این حضور کرد

جمعی شهید و عده دیگر اسیر غم
اینها بساط غصه و غم را چه جور کرد



سه شنبه 95 مهر 13 | نظر

 

سوگواری چیست؟

سوگواری چیست دانی؟ دیده ای تر داشتن
سینه ای پاک و دل و جانی معطر داشتن

پیکر مولای ما افتاده اندر خاک و خون
خاک غم در این عزا پیوسته بر سر داشتن ؟

در میان قتلگه در زیر صدها تیغ و تیر
در کنار قتلگاه ای وای خواهر داشتن

زین مصیبت می چکد از چشم زهرا(س) خون دل
وای اگر مظلوم را مظلومه مادر داشتن 

در ره اسلام و قران داد جان خویش را
تا بیاموزد به ما ایمان و باور داشتن

تشنه لب آمد برون از شط ابوالفضل(ع) رشید
تا بگوید چیست مفهوم برادر داشتن

سوگواری چیست؟ زینب وار از غم سوختن
در غم مولای خود احوال مضطر داشتن

در عزای خسرو خوبان حسین ابن علی(ع)
غصه ها در سینه و حالی مکدّر داشتن

 درد و غمها می زند آتش به جان آدمی
سخت تر وقتی به زانو راس اکبر (ع)داشتن

شد قیامت روز عاشورا زمین کربلا
دم بدم یادی از آن صحرای محشر داشتن

روی دست خود گرفته کودکی شش ماهه را
وای اگر تیری نشان حلق اصغر(ع) داشتن 

خیمه ها می سوزد و جسم شهیدان روی خاک
بر سر نیزه سری پاک و مطهر داشتن

گه به روی نیزه و گاهی درون تشت زر
در تنوری وای اگر خاکستری سر داشتن

ابر غمها غصه می بارد دمادم بر زمین  
گوئیا باید که از غم یار و یاور داشتن 

سوگواری چیست؟ اشک غصه و غم ریختن
دامنی دریا برای آل حیدر(ع) داشتن



دوشنبه 95 مهر 12 | نظر

 

فاین تذهبون

کوفیان ای نامسلمانان فاین تذهبون
ای همه فرمانبر شیطان فاین تذهبون

رسم انسان نیست این رفتار و کردار شما
مایه ننگ همه دوران فاین تذهبون

بر سر پیمان فدا سازند جان آزادگان  
عهد بشکستید با جانان فاین تذهبون

نیست در بین شما انگار یک آزاده هم
یا نه حتی یک نفر انسان فاین تذهبون

از جفایتان بریزد خون فرزند رسول(ص)
در گلوی اصغرش پیکان فاین تذهبون

زیر پای اسبها، جسم شهید کربلا
پاره پاره می شود قران فاین تذهبون

ننگتان بادا که خون کردید قلب شیعیان
چشم ها از کارتان گریان فاین تذهبون 

روز عاشورا زمین کربلا شد پر بلا
از شما برپا شد این طوفان فاین تذهبون

حضرت زهرا(س) از این ظلم و جفا خون گریه کرد
دیده ی او ابر پر باران فاین تذهبون

چشم ها شد چشمه خون،سینه ها لبریز درد
زین بلا درد است بی درمان فاین تذهبون

پیکر خونین آل الله(ع) در صحرای خون
زیر گرما با تن عریان فاین تذهبون 

کربلا در ظهر عاشورا شده دریای خون
سبط پیغمبر(ص) شده قربان فاین تذهبون

پای بگذارند بر خار مغیلان کودکان
چشمشان گریان و دل ترسان فاین تذهبون 

شد اسیر دست دشمن دختر شیر خدا
عالمی زین غم سیه پوشان فاین تذهبون



یکشنبه 95 مهر 11 | نظر

 

محرم سلام

سلام من به محرم به خون پاک شهیدان
درود من به ورقهای پاره پاره قران

سلام من به حسین(ع) و به اشک دیده زهرا(س)
سلام من به رگ از قفا بریده ی مولا

سلام من به محرم، به اشک چشم یتیمان
به آه و ناله زینب(س)، به رنج پای اسیران

سلام من به رقیه(س)، به گونه های کبودش
به زینب(س) و به نماز شب و قیام و قعودش

سلام من به محرم، به کام تشنه اصغر(ع)
به کربلای معلی که بود وادی محشر

سلام من به ابوالفضل(ع)، به دست های علمدار
به دیده های پر ازخون به شیعه های عزادار

به اکبر و لب خشک و به آخرین سخنانش 
سرش به زانوی بابا، نبود تاب و توانش

سلام من به محرم به آن شجاعت قاسم(ع)
سلام من به حسین(ع) و به آن حمایت قاسم(ع)

سلام من به محرم  به تشنه ی لب دریا
به کشته های فتاده به روی ماسه صحرا  

به حال خسته ی زینب(س) سلام تا به قیامت
سلام من به محرم، به ماه خون و شهادت

سلام من به محرم به داغ سینه ی مهدی (عج)
سلام من به محرم به اشک دیده ی مهدی(عج)

به آن دو چشم که از غصه خون گریسته دائم
سلام من به محرم به نام حضرت قائم (عج)



شنبه 95 مهر 10 | نظر

 

سه دسته گل محمدی

به یمن مقدم سه گل، صفا گرفته باغ دین
حسین(ع) و عباس علی(ع)، امام زین العابدین(ع)

فرشتگان آسمان در آرزوی وصلشان
بال گشوده فوج فوج همه روان سوی زمین

خانه ی زهرا(س) و علی(ع) مرکز انوار خداست
گشته نگاهبان آن، حضرت جبریل امین

ذکر لب فرشتگان یا علی(ع) است و یاحسین(ع)
به شکر سر به سجده است، علی امیر مومنین(ع)

کار تمام شیعیان شادی و شور است و نشاط
و تهنیت به یکدگر، کار همه اهل یقین

خرمی بهار از نشاط و شور این سه گل
احلی من العسل همه، قشنگ و ناز و نمکین

به هر کجا نظر کنی بزم نشاط و شادی است
یکی دهد ترنجبین و آن یکی سکنجبین

ترجمه ای نوشته است خدا به آیه های وحی
و بچه های فاطمه(س) ترجمه ی وحی مبین

شکر خدای متعال، که شیعیان حیدریم
و شیعیان حیدرند، میان خلق برترین



سه شنبه 95 اردیبهشت 21 | نظر بدهید

 

نغمه ی شنیدنی

فصل خزان چکیدن باران چه دیدنی است
داغ دل یتیم غزلخوان خریدنی است ؟!

گر سر به روی نیزه شود نغمه خوان وحی
در پای نیزه نغمه ی قران شنیدنی است
--
در راه شام با سر او همسفر شدم
مویم سپید گشته و خونین جگر شدم

در زیر بار غصه ی او قامتم شکست
جانم به لب رسید که من محتضر شدم
--
یک اربعین به بند اسارت چه سخت بود
در پای نیزه شوق زیارت چه سخت بود

از پشت بام خانه سری شد نشان سنگ
آل رسول(ص) و ترس و حقارت چه سخت بود



سه شنبه 94 آبان 19 | نظر بدهید

 

قصه به سر رسید

هنگام ظهر آمد و وقت سفر رسید
هنگام جانفشانی قرص قمر رسید

با نام دوست قصه شد آغاز، ناگهان
تیری سه شعبه آمد و قصه به سر رسید
--
وقتی که اسب بر تن بی جان او دوید
از چشمه سار دیده ی زینب(س) چه می چکید؟!

یک باره پیر گشت و قامتش از غصه شد کمان
داغ غمش چشید و بشد موی او سپید
--
اول پسر میان دو لشکر تمام شد
تیری رسید و کار برادر تمام شد

این قصه ختم شد به غم و غصه ی مدام
 قصه شروع ناشده از سر تمام شد
--
کاروانی کوله باری داشت از اندوه و غم
راه صحرا نیز خاری داشت از اندوه و غم

همسفر با کاروان چندین سر از تن جدا
بر سر نی سایه ساری داشت از اندوه و غم



یکشنبه 94 آبان 17 | نظر بدهید

 

رباعی عاشورایی

لب بر رگ بریده ی او تا گذاشتم
در سینه داغ دوری او را نگاشتم

تا کاروان روانه سوی شهر شام شد
او سر نداشت من سر رفتن نداشتم
--
تو روی نیزه من پی نیزه نظاره گر
در زیر بار غصه و غم، خم شده کمر

آتش به جان عالمیان زد عزای تو
شرح غمت به شیوه ی ایجاز، مختصر
--
ماندی به روی خاک و جهان رنگ غم گرفت
حتی بهشت و باغ جنان رنگ غم گرفت

از ظهر حادثه همه جا شد سیاه پوش
در ماذنه همیشه اذان رنگ غم گرفت
--
دل بعد تو نه دل که عزا خانه ی تو شد
خواهر کنار نعش تو پروانه ی تو شد

ای خوش به حال آن که دلش در غم تو سوخت
نامت شنید و عاشق و دیوانه ی تو شد



پنج شنبه 94 آبان 14 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin