روزهای آخر ماه صفر
حامل پیغام غم شد بر بشر
سینه ها لبریز اندوه و غم است
دیده های شیعیان همچون یم است
باغ گلهای ولا پژمرده است
هرگلی را ظالمی آزرده است
حضرت زهرا(س) ست دلخون و غمین
دست غم بر سر امیر المومنین(ع)
جمله ی ذرات عالم داغدار
چشمها لبریز خون ، اندوه بار
ماهی دریا و مرغ آسمان
هر دو غمگینند ، هر دو در فغان
عالم هستی همه رنگ عزاست
بر تن عالم همه رخت سیاست
ریزد از چشم ملایک اشک خون
آدمی از غصه در مرز جنون
خاک غم بر سر همه کروبیان
زانوی غم در بغل قدوسیان
جز سیاهی نیست رنگی در جهان
رنگ غم - رنگ عزا- رنگ فغان
کاروان غم به راه افتاده است
صبر کن این ابتدای جاده است
منزل اول غم پیغمبر است
شهر غمها را غم او چون در است
با غم احمد(ص) چو غم آغاز شد
در به روی غصه و غم باز شد
قصه غصب ولایت بود بعد
قصه ی اسلام بود و راه سد
بعد از آن شد نوبت غصب فدک
قصه مسمار و سیلی و کتک
غم ز بعد غم به سوی ما شتافت
ضربتی چون فرق حیدر(ع) را شکافت
غم شتابان بود سوی شیعیان
گاه میزبان بودی گهی هم میهمان
تا حسن(ع) نوشید از زهر جفا
ماند زینب(س) با حسین(ع) و غصه ها
قصه ی تابوت و تیر و سنگ کین
قصه ظلم و جفای مشرکین
منزل بعدی عزای کربلاست
قصه ی هفتاد سرو سر جداست
کربلا یعنی بلا بعد از بلا
کربلا یعنی چهل منزل عزا
چون که طولانی است شرح ماجرا
کربلا یعنی فقط کرب و بلا
نیست پایان غصه های شیعه را
استراحت نیست اشگ دیده را
چون نمی گنجد در اینجا شرح عشق
قافیه پیدا نشد الا دمشق
کاروان منزل به منزل می رود
غصه از دنبال شیعه می دود
قصه ی غم بود و زین العابدین(ع)
داغ او هم کرد ما را دلغمین
منزل بعدی عزای باقر(ع) است
کز غم او تر دو چشم ذاکر است
باز هم گرییم با یاد بقیع
اشک ما جاری ز فریاد بقیع
حضرت صادق(ع) شفیع شیعیان
از غمش هر شیعه در آه و فغان
قصه جانسوز زندانی شدن
در غل و زنجیر ربانی شدن
کار دیده اشک افشانی شده
کاروان غم خراسانی شده
چون رضا نوشید از زهر جفا
آتشی افروخت اندر سینه ها
کاروان منزل به منزل می رود
سوی لنگر گاه و ساحل می رود
اشگ ما جاری است از داغ جواد(ع)
کار ما زاری است از داغ جواد(ع)
همسفر با کاروان غصه ها
می شویم راهی به سوی سامرا
شیعیان باید عزاداری کنیم
با عزاداری وفاداری کنیم
شیعیان خاک عزا بر سر کنید
دیده را از خون دلها تر کنید
چشم گریان- اشک ریزان - انتظار
منتقم - شمشیر با سیصد سوار...
می رود شب می رسد وقت سحر
صبح نزدیک است ... آری ای پسر...