اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (183)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (18)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 843914
بازدید امروز :99
بازدید دیروز : 584
تعداد کل پست ها : 1385

 

شعر میلاد حضرت عبدالعظیم

در تمام عمر مهمان کریمانیم ما
ریزه خوار خوان احسان کریمانیم ما

زیر چتر رحمت و لطف خدا هستیم اگر
خیس اما زیر باران کریمانیم ما

فارغیم از درد و رنج و غصه و اندوه و غم
مملو از لطف فراوان کریمانیم ما

هستی خود را به شوق کوی جانان می دهیم
نکته آموز دبستان کریمانیم ما

ذکر تسبیح خدا جاری است بر لب های ما
قمری باغ و گلستان کریمانیم ما

چون کریمان درس دین داری به ما آموختند
شیعه هستیم و مسلمان کریمانیم ما

پادشاهیم و به سر داریم تاج افتخار
اهل عالم، چون گدایان کریمانیم ما

در تمام عمر بذل جود و احسان می کنند
محو این کار درخشان کریمانیم ما

با عمل تفسیر وحی و شرح قرآن می کنند
سامع تفسیر قرآن کریمانیم ما

جملگی لبریز شورند و یقین و اعتقاد
شیعه ی شیدای ایمان کریمانیم ما 

ملک هستی را خدا با ناز آنها آفرید
ساکنان خاک ایران کریمانیم ما 



یکشنبه 03 مهر 15 | نظر بدهید

 

توکل و توسل

گفت با من واعظی شیرین زبان
شرح حالی ناب از یک پهلوان

گفت: مردی بود در ظاهر قوی
در همین دوران قبل از پهلوی

زاده ی مردی دلیر و پهلوان
شهره بین پهلوانان جهان

بهر کسب اعتبار و افتخار
می گرفته معرکه در رهگذار

می زد از حیدر(ع) دم اما ظاهری
در حقیقت بود کارش کافری

می نمودی اینچنین او وانمود
داده نیرو بر تنش حیّ ودود

گفت فرزندش شبانگاهی به او
پرسشی دارم به من پاسخ بگو

جان من ای باعث هر هلهله
چون شود پاره به دستت سلسله؟ 

می شود  زنجیر در دست تو نرم
بزم ها از کوشش و سعی تو گرم

آنچه را می آوری تو بر زبان
ای پدر آیا یقین داری به آن؟

گفت با فرزند خود ای جان من
صادقانه با تو می گویم سخن

گفت جدت بود مردی پهلوان
نام نیکش ورد هر پیر و جوان

بود او لبریز ایمان و یقین
مقتدای او امیرالمؤمنین(ع)

آن که مانده نام نیکش جاودان
بود مردی زورمند و پر توان

بر خدای خود توکل داشت او
بر امامان هم توسل داشت او

بود بر زهرا(س) و حیدر(ع) نوکر او
می گرفت او از پیمبر(ص) آبرو

با مدد از اهل بیت(ع) و از خدا
پاره می کرد او غُل و زنجیرها

لیک نیرنگ است و حقه یار من
مکر و حیله رمز و راز کار من 

حلقه ی زنجیرم ای جان پدر
نیست از فولاد و باشد سست تر

آن پسر اندیشه و تدبیر کرد
نیمه شب تعویض آن زنجیر کرد

کرد تعویض آن پسر زنجیر را
تا دهد درسی بزرگ آن پیر را

روز دیگر پهلوان معرکه 
باز هم آمد میان معرکه

خواست تا اجرا کند تزویر خویش
بست دور بازوان زنجیر خویش

قصد پاره کردن زنجیر داشت
کار او این بار اما گیر داشت

سلسله بودی چو کوهی استوار
سلسله پاره نمی شد با فشار

حقه یاری گر نبود او را دگر
پهلوان ماند و هزاران درد سر

سعی او بودی تلاشی بی ثمر
هر چه می زد زور بودی بی اثر

شد خجل از کفر و بی ایمانیش
شرم جا خوش کرد بر پیشانیش

هر چه از اشعار می دانست خواند
باز سر افکنده و شرمنده ماند 

چون برای او نماندی آبرو
رفت در فکر عمیقی او فرو

با اشاره خاضعانه از پسر
خواست تا آید به نزدیک پدر 

گفت: بابا هر چه گویم گوش کن
جان من بر گردنم «پاپوش» کن 

دید گشته منقلب حال پدر
آنچه بابا گفت کرد اجرا پسر

کفش ها آویخته بر گردنش
شد ز اشک دیده دریا دامنش

مثل حر در رو به رویی با حسین(ع)
اشک بابا بود جاری از دو عین

او خجل بود از دو رنگی های خود
نادم از شبه زرنگی های خود

سیر شد یک باره او از زندگی
داشت جان می داد از شرمندگی

از نفاق و از دورنگی خسته بود
دل به لطف خالق خود بسته بود

کرد استغفار از اعمال خویش
گریه ها می کرد بر احوال خویش

دیگر از کردار خود رنجیده بود
خوشه ای از باغ توبه چیده بود 

گفت: یارب کردم عمری اشتباه
من پشیمانم از این جرم و گناه

توبه کرد او توبه از جنس نصوح
تا شود ناجی او موسی و نوح

گفت: یا الله بی یاور شدم
در میان معرکه مضطر شدم 

توبه کرد او از تمام سیئات
از خدا می خواست او راه نجات

آن که عزت می دهد تنها خداست
عبد مضطر از خدا امداد خواست
 
با تواضع حضرت حق را ستود
یا علی(ع) می گفت از عمق وجود

پاره کرد او چون که زنجیر غرور
یاری اش فرمود رحمان غفور

داد حق بر بازوان او توان
پاره شد زنجیر دور بازوان

پاره شد چون دانه های سلسله
باز هم فریاد و شور و هلهله

چون که زنجیر «هوا» از تن گسست
داد او را حی سبحان ناز شست

کرد بر زنجیر نفس خود ظفر
سجده کرد و بر زمین سائید سر

این توکل این توسل پر بهاست
هر چه داریم و نداریم از خداست



پنج شنبه 03 مهر 12 | نظر بدهید

 

خیلی مهم نیست

راندی مرا بیرون ز در خیلی مهم نیست
از من شکستی بال و پر خیلی مهم نیست

من خورده ام یک دانه گندم از بهشتت
بخت از چه برگشت از بشر؟ خیلی مهم نیست

گفتم که باشد جای آسایش بهشتت
دیدم در آنجا هم خطر خیلی مهم نیست

گفتی مرا بیرون کنند از باغ رضوان
هر چند تلخ است این خبر خیلی مهم نیست

با خوردن گندم به فکر سود بودم 
اما نمودم من ضرر خیلی مهم نیست

چون آمدم در این جهان پر ز آشوب
بود و نبودم شد هدر خیلی مهم نیست

پر بود دنیا چون ز طوفان حوادث
کردم ز طوفان ها گذر خیلی مهم نیست

هر روز سختی دیدم و رنج و مصیبت
هر روز نوعی درد سر خیلی مهم نیست

در زیر بار غصه و رنج و مصیبت
بشکسته شد از من کمر خیلی مهم نیست

قرآن و آل مصطفی(ص) بی حد مهمند
اما مرا چیز دگر خیلی مهم نیست



یکشنبه 03 مهر 1 | نظر بدهید

 

شعر ولادت امام جعفررصادق علیه السلام

ز مهر تو شده لبریز قلب عاشق ما
به گفتگوی تو پر شد همه دقایق ما
گرفته مهر تو جای همه علایق ما
تویی دلیل وجود همه حقایق ما

ز مقدم تو همه اهل آسمان شادند
زمینیان ز غم و رنج و غصه آزادند

امام و رهبر و مولای شیعیان هستی
تو تاج فخر همه اهل آسمان هستی 
به آیه های الهی تو ترجمان هستی
تو قبله گاهی و تو معنی اذان هستی

چراغ راه سعادت برای انسانی
ز مقدمت همه عالم شده چراغانی

سعادت بشریت ز قال صادق هاست
بقای دین و شریعت ز قال صادق هاست
ضیاء قلب و بصیرت ز قال صادق هاست
ظهور و جهر و حقیقت ز قال صادق هاست 

خوش آمدی به جهان جان ما به قربانت
خوشا به حال کسی که شود مسلمانت

تویی که واسطه فیض حیّ سبحانی
تویی که ترجمه ی آیه های قرآنی
به شام تار بشر اختری فروزانی
چراغ راه سعادت برای انسانی

تو آمدی و جهان غرق نور شد آقا
دل از قدوم شما پر سرور شد آقا

بقای دین الهی ز فقه جعغری است
صفات جعفر صادق(ع) صفات حیدری است
مقام و مرتبه و شان تو پیمبری است
تمام کوشش و سعی تو عدل گستری است

قنوت اهل ولا را تو ذکر نیمه شبی
به مؤمنان خداجو حدیث و ورد لبی

ز مقدم تو گلستان شده همه عالم
تو آمدی و به آلام ما شدی مرهم
دل اهالی دنیا ز مقدمت خرّم
شده است نام تو ورد لبان ما هر دم

ترنّم لب ما گشته نام نیکویت
تمام عالم هستی شده ثناگویت

به عرش حضرت روح الامین غزل خوان است
لب ملائکه از مقدم تو خندان است
به خاک شور و شعف در دل مسلمان است
فصول سال همه موسم بهاران است

ملائکه همه خرسند و شاد و خندانند
به یمن مقدمت آقا ترانه می خوانند

نشسته ایم سر سفره ی روایاتت
دو چشم ما و تو و گریه و مناجاتت
دو دست خالی ما و تو و عنایاتت
و التماس دعا موقع عباداتت

هر آن که جامه ی تقوا و زهد پوشیده
ز چشمه سار روایات تو بنوشیده



دوشنبه 03 شهریور 26 | نظر بدهید

 

میلاد رسول اکرم حضرت محمد ص

رسول الله(ص) آمد تا صفا بخشد به هر گلشن
رسول الله(ص) آمد تا همه عالم شود ایمن
به یمن مقدمش رقصند سرو و لاله و سوسن 
چراغانی شده عالم، به هر کوی و به هر برزن

محمد(ص) کیست؟ تاج فخر اهل آسمان است او
محمد(ص) کیست؟ متن و معنی و شرح اذان است او
محمد(ص) کیست؟ یاران، خاتم پیغمبران است او
محمد(ص) کیست؟ خورشید طریق مؤمنان است او 

محمد(ص) آمد و از عطر او عالم گلستان شد
محمد(ص) آمد و در مقدمش دنیا چراغان شد
محمد(ص) آمد و خورشید راه هر مسلمان شد
محمد(ص) آمد و از مقدمش نعمت فراوان شد

محمد(ص) کیست؟ یاران، رحمة للعالمین است او
محمد(ص) کیست؟ یاران، قبله ی اهل یقین است او
محمد(ص) کیست؟ یاران، مقتدای مؤمنین است او
محمد(ص) کیست؟ یاران، رهنمای محسنین است او

محمد(ص) آمد و عرش الهی نور باران شد
محمد(ص) آمد و روح الامین شاد و غزلخوان شد
محمد(ص) آمد و یکباره شادی ها فراوان شد
محمد(ص) آمد و لبهای هر غمدیده خندان شد

محمد(ص) آمد و روشنگر راه سعادت شد
محمد(ص) آمد و گسترده با دستش عدالت شد
محمد(ص) آمد و سر تا به پا نور هدایت شد
به کل آفرینش از خداوند او عنایت شد

تمام آفرینش میهمان خوان احسانش
به عالم فخر بفروشد هر آن کس شد مسلمانش
تمام شهریاران و امیران مستمندانش
ندارد هیچ همتایی کتاب وحی و قرآنش

محمد(ص) آمد و از مقدمش فصل بهار آمد
برای ما مسلمانان مدال افتخار آمد
برای کشور اسلام و قرآن شهریار آمد
برای مردم دنیا مقام و اعتبار آمد

محمد(ص) آمد و شد دل ربای مردم دنیا
به عشقش می تپد در سینه ی اهل جهان دل ها
ندیده هیچ کس چون چهره ی او چهره ای زیبا
به شوق او همه عالم شده سرگشته و شیدا

خدایش امر فرموده: که در راه خدا پیکار
خدایش امر فرموده: «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفار»
خدایش امر فرموده: که در راه خدا ایثار
خدایش امر فرموده: محبت با همه انصار

محمد(ص) آمد و عبدالمطلب شاد و خُرّم شد
ز میلاد محمد(ص) آمنه بانوی اعظم شد
حلیمه در میان بانوان فردی مکرّم شد
محمد(ص) آمد و شادی نصیب اهل عالم شد

شده روح الامین مبهوت سیمای دل آرایش
شده خورشید عالمتاب سرگرم تماشایش
تمام انبیا و اولیا مجنون و شیدایش
مبارک باد این میلاد بر جمع احبّایش



یکشنبه 03 شهریور 25 | نظر بدهید

 

ذوالفقار لعن

عید برائت است، خوش آمد بهار لعن
 جاری است سلسبیل ز هر چشمه سار لعن

بغض نهفته باعث آزار روح ماست
ابراز بغض و نفرت و حِقد است کار لعن

شیعه است یار و یاور قرآن و اهل بیت(ع)
دارد به روی شانه نشان، افتخار لعن

بغض درون سینه فقط می کُشد تو را
جان می دهد به مُرده ولی آشکار لعن

تاج شرف نهاده به سر هر که لاعن است
این است شأن و کوکبه و اقتدار لعن

شیعه به جان دشمن دین می زند لهیب
با شعله ها و اخگر و خشم و شرار لعن

وقتی تبرّی است یکی از فروع دین
یعنی دلیل و مرتبت و اعتبار لعن

لعن عدو است ورد لب جمله شیعیان
باشد شعار اهل ولایت شعار لعن

گفته خدا به دشمن دین لعن بی شمار
آری خداست مرشد و آموزگار لعن

وقت نبرد با سپه کفر و مشرکین
باشد سلاح اهل ولا ذوالفقار لعن

باید نثار دشمن دین کرد روز و شب
سیل عظیم و سلسله ی بی شمار لعن



چهارشنبه 03 شهریور 21 | نظر بدهید

 

شعر شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

سلام ما به محمد(ص) درود ما به بتول(س)
سلام ما به علی(ع) و به خاندان رسول(ص)

دل پر از غم ما داغدار عسکری(ع) است
همان که شیوه و رسمش مرام حیدری است

نشسته حضرت مهدی(عج) به کنج خیمه ی غم
قد امام زمان (عج) در غم پدر شده خم

حسن(ع) که رحمت حق است و ابر پر باران
نموده در غم خود چشم شیعه را گریان

به دست حضرت او رایت هدایت ماست
همان که چشمه ی عقل و علامت تقواست

کسی که وارث پیغمبر(ص) و رسول خداست
سحاب حکمت و دریای پند و موعظه هاست

گواه و شاهد امّت امام عسکری(ع) است
کسی که شافع شیعه به روز داوری است

مُزکّی است و مطهّر، مقرّب است حسن(ع)
مفضّل است و محَسّن، مهذّب است حسن(ع)

حسن(ع) که وارث علم الکتاب می باشد
شفیع شیعه به یوم الحساب می باشد

حسن(ع) که رایت اهل عبادت است و اطاعت
مودّتش شده واجب به اهل عالم خلقت

مرام اوست سراسر سخا و نیکی و اخلاص
میان خوب ترین ها تک است و منفرد و خاص 

دوباره خانه ی دل پر ز رنج و درد و محن شد
دوباره شیعه عزادار در عزای حسن(ع) شد

دوباره عالم هستی پر از عزا شده ای وای
دوباره خیمه ی اندوه و غم به پا شده ای وای

ز داغ او همه عالم سرای غصه و غم شد
عرب غمین شد و خون جاری از دو چشم عجم شد

به عرش حضرت جبریل نوحه خوان و غمین است
سرای غصه و ماتم تمام ملک زمین است

لباس غم به تن آسمانیان شده ای وای
دوباره کار ملائک ز غم فغان شده ای وای

ز غصه شیعه بمیرد  در این مصیبت عظمی
که بسته بار سفر را از این جهان گل زهرا(س)



دوشنبه 03 شهریور 19 | نظر بدهید

 

دکان دین فروشی

نیم نگاهی به حکمت 369 نهج البلاغه و دعای شریف صنمی قریش
__________________________
گر چه دنیا را برای خود مسخّر ساختیم
قلب آل الله(ع) را از خود مکدّر ساختیم

تا که ابلاغ ولایت کرد پیغمبر(ص) به ما
چشم بستیم و دو گوش خویش را کر ساختیم

دیگران شمشیر بهر قتل دشمن ساختند 
ما برای قتل دین شمشیر و خنجر ساختیم

بد سرشتی گفت: هذیان است نطق مصطفی(ص)
در سقیفه جانشین بهر پیمبر(ص) ساختیم 

با دو صد تزویر و حیله حق زهرا(س) غصب شد
محسنش شد کشته ما با شعله ی در ساختیم

ساختیم اول دو بت از جبت و از طاغوت و بعد
آن دو بت را ما به خود مولا و رهبر ساختیم

هر حدیث ناب را آتش زدیم و بعد از آن
از احادیث خیال خویش دفتر ساختیم

واعظان شد کارشان تبلبغ آن طاغوت و جبت
بهر تبلیغ دو بت کرسی و منبر ساختیم

بر منابر از معارف هیچ کس حرفی نزد
از اکاذیبی که می گفتند باور ساختیم

هست تنها راه خوشبختی اطاعت از علی(ع)
ما ولی از او فقط شخصی دلاور ساختیم

در کنار هر ستون هر چه مسجد شد بنا
ما کمینگاهی برای قتل حیدر(ع) ساختیم
 
باغ دین صحرای لم یزرع شد از کردار ما
ما از این گلشن فقط صحرای ابتر ساختیم

حفظ دین باشد وظیفه از برای مسلمین
ما ولی از دین برای خویش سنگر ساختیم

کارمان کسب درآمد شد فقط از راه دین 
هر زمان با نام دین دکان دیگر ساختیم

چون شناساندیم دین را «بد» به اهل این جهان
هر مسلمان زاده ای را نیز کافر ساختیم

ریشه ی اسلام را کندیم و دور انداختیم
بعد یک اسلام بی شاخ و بن و بر ساختیم

سوی کعبه یک قدم هم ما نپیمودیم راه
سوی ترکستان ولی صد راه و معبر ساختیم

در تمام عمر خود ما بوده ایم اهل نفاق
از عدالت دم زدیم و با ستمگر ساختیم

دین و دنیا را از این دین داری از کف داده ایم
کوهی از عصیان برای روز محشر ساختیم

آتش دوزخ برای ما مهیا گشته است
چون که خود را لایق تنبیه داور ساختیم



چهارشنبه 03 شهریور 14 | نظر بدهید

 

شهادت امام رضا علیه السلام

آخرین روز است از ماه صفر
قاصدک آورده از غم ها خبر

قاصدک گفتا امام هشتمین
بسته از دار فنا بار سفر

از جفای دشمنان اهل بیت(ع)
زهر بر جان رضا(ع) کرده اثر

هر که بشنید این خبر از قاصدک
زیر بار غم شکست از او کمر

رخت غم پوشیده اند هفت آسمان 
قدسیان سوی خراسان در گذر

مردم دنیا همه افسرده حال
سوی مشهد اشک ریزان در سفر

در میان حجره می نالد رضا(ع)
می چکد از حلق او خون جگر

گفت: یا الله یاری کن مرا
شوکران زد بر وجود من شرر

گفت: یا زهرا(س) به فریادم برس
یادش آمد قصّه ی دیوار و در

خسته جان می زد جوادش را صدا
بود مولا چون به حال محتضر

بست چون بار سفر از این جهان
خم شد از داغ پدر قد پسر

عالم هستی عزادار رضاست
خون شده در این عزا قلب بشر



دوشنبه 03 شهریور 12 | نظر بدهید

 

رباعیات شهادت امام حسن مجتبی ع

ناله هایش شبیه مادر بود
گریه هایش شبیه خواهر بود

آخرین لحظه های عمرش را
فکر تنهایی برادر بود
-------
جگرش پاره پاره بود آن روز
آه او پر شراره بود آن روز

خواهرش دست غم به سر می زد
در پی راه چاره بود آن روز
-----
داغ مادر شده است قاتل او
کوچه و در شده است قاتل او

خاطراتش همه غم انگیز است
غم حیدر(ع) شده است قاتل او
------
تا که سیلی به روی مادر خورد
گل روی حسن(ع) ز غم پژمرد

سم و سیلی شریک هم شده اند
حسن(ع) از درد و رنج مادر مُرد
-------
پاره پاره شده است گر جگرش
بر سر نیزه ای نرفته سرش

در جوانی خمیده قامت بود
پیر تر گشته بود از پدرش
--------
حرف های نگفته اش بسیار
روضه هایش هم از در و دیوار

همه ی عمر بوده چشمانش
از غم و رنج مادرش خونبار
-------
آسمان غرق حزن و اندوه است
در دل شیعه غصه چون کوه است

اهل عالم همه عزادارند
خرمن درد و رنج انبوه است
-------
نعش مولا که تیرباران شد
غصه و درد و غم فراوان شد

خونجگر شد حسین(ع) از غم او
زینب(س) از غصه دیده گریان شد
-------
بزم غم در بهشت هم برپاست
روضه خوان در غم حسن(ع) زهراست

مصطفی(ص) دست غم به سر دارد
قلب حیدر(ع) خزینه ی غم هاست
------
چون که شد جسم مجتبی(ع) در خاک
رخت غم رفته بر تن افلاک

چشم ها چشمه سار خون گشته
دل اهل جهان همه غمناک
-------
سوخت تا راه ما شود روشن
تا که دنیای ما شود گلشن

رفت از این جهان و در غم او
کرده عالم لباس غم بر تن
-----
یا حسن(ع) ای کریم آل عبا(ع)
حجت اللهی و امین خدا

دست ما را بگیر آقاجان
تو کریمی و ما فقیر و گدا



شنبه 03 شهریور 10 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin