به جهان خرّم از آنم
|
|
به جهان خرم از آنم که تو دلدار منی یار و دلدار من و مونس و غمخوار منی
پرده ی غیبت اگر مانع دیدار تو شد بی گمان در همه دم ناظر کردار منی
سعیم این است که دوری کنم از صحبت لغو آخر ای جان جهان سامع گفتار منی
دانم ای دوست که دانی همه اسرار جهان یار دیرین من و محرم اسرار منی
مشکلی نیست که با دست تو آسان نشود مشکلی نیست مرا تا تو مددکار منی
غم بی یاوری و غصه تنها بودن به فنا رفت چو فهمید که تو یار منی
کار من بود جفا کاری و کار تو وفا من جفا کار تو امّا تو وفا دار منی
یوسف حسنی و بازار فروشت اینجا عجب این است چرا پس تو خریدار منی؟
|
جمعه 89 مرداد 8 |
نظر بدهید
|
|
|
|