شهره شهر
|
|
من آن مرغ عشقم که در بند گیرم به دام سر زلف یارم اسیرم
اگر لحظه ای غافل از یار گردم در آن لحظه بی شک بمیرم بمیرم
منم شهره شهر در عشق ورزی شنو وصف معشوقه را از نفیرم
به جز مقصد دوست راهی نپویم نباشد به غیر از طریقش مسیرم
دلم تنگ تنگ است از هجر دلدار همان یار که او هست خیر کثیرم
به جز آن سفر کرده یاری ندارم و در آرزویش گدایی فقیرم
اگر او نباشد گدایم گدایم ولی در کنارش امیرم امیرم
|
دوشنبه 89 مهر 12 |
نظر بدهید
|
|
|
|