اشک و اندوه، روضه ی گودال
کمر از بار رنج و غصه هلال
زیر سر نیزه ها تنی مدفون
خواهری در کنار او بی حال
در عزایش همه جهان غمگین
همه دل ها ز غصه مالامال
سیلی و طعنه و شکنجه و درد
تا چهل روز و شب همین منوال
وقت وارد شدن به هر شهری
بد دهانی به جای استقبال
از روی پشت بام هرخانه
سنگ خوردن به سر بدون مجال
همهمه، ازدحام و فتنه و شر
سر یک گوشواره جنگ و جدال
چشم ها چشمه های خون اما
صحنه ها صحنه ی پر از جنجال
زیر سم ستور پیدا بود
چند تا جسم بی کفن پامال
تازیانه فرود می آمد
بی محابا به پیکر اطفال
سر خورشید شد جدا از تن
تا که شاید رود به سوی زوال
سر هر نیزه ای نظر کردم
ماه نو بود و وقت استهلال
پای نیزه محرم غم بود
روی هر نیزه اول شوال
کودکی که فتاده از ناقه
می خورد تازیانه از جمّال
آن یکی می کشید معجر ما
می ربود آن یکی ز ما خلخال
موج می زد نفاق هر گوشه
کشتن مومنین مباح و حلال
بی خدایان حسین(ع) را کشتند
به امید ثواب و اوج کمال
زینب(س) و کاروان غصه و غم
زینب(س) و انتظار روز وصال