ریزم ز دیده خون جگر درعزای اشک
از سوز سینه ناله کنم در رثای اشک
یک کاروان عزا به سوی شام می رود
با کاروان اشک بگریم برای اشک
جز اشک دیده آب ندیده است کاروان
این کاروان تشنه لب کربلای اشک
راهی به سوی شام بلا کاروان غم
یک کاروان غمزده و آشنای اشک
یک اربعین عزا و ستم می رود به شام
مقصد خرابه، مبداء آن نینوای اشک
بر زخم پای اهل حرم مرهمی نبود
پای برهنه، خار مغیلان، دوای اشک
از چشمه سار چشم حرم خون دل روان
آباد شد زغصه و ماتم بنای اشک
سرها به روی نیزه و در پای نیزه ها
اهل حرم نشسته به غم با نوای اشک
درد و مصیبت وغم و اندوه وغصه ها
همراه کاروان همگی پا به پای اشک
شد گریه های اهل حرم بس که جانگزا
شد طاق صبر اشک و در آمد صدای اشک
بعد از خدا امید حرم اشک چشم بود
اشک دو چشم هدیه ی ناب خدای اشک
فرش خرابه هست اگر سنگ کینه ها
در زیر پای اهل حرم بوریای اشک
شد چشمه چشمه خون دل از دیده ها روان
هر دیده رنگ خون شده از توتیای اشک
طفل سه ساله را چه نیازی است بر عصا
چون تکیه گاه اوست در اینجا عصای اشک
دیدند گر جفای فراوان در این سفر
اما ندید هیچ کس الا وفای اشک
شد دیدگان اهل حرم چشمه سار خون
کردند کاروان همه در خون شنای اشک
خواباند عمه جان رقیه (س)، رقیه(س) را
در گوشه ی خرابه و با لای لای اشک
وقت نماز شب شده عجل علی الصلات
وقت قنوت عاشقی و ربنای اشک
بعد از شب سیاه رسد صبح سیم گون
چون هست مستجاب، نماز و دعای اشک