غروب جمعه
|
|
غروب جمعه خدایا چقدر عرفانی است چقدر حال دل از درد هجر طوفانی است
غروب جمعه به دل لانه می کند غمها دو دیده از غم هجران یار بارانی است
غم نشسته به دل رنگی از خدا دارد غمی که آینه ی پاکی و مسلمانی است
غروب جمعه رود مرغ دل به سوی حجاز نوای مرغ دلم هم، نوای قرآنی است
تمام عمر کشیدیم درد هجر به دوش نشان و مهر جدایی به روی پیشانی است
اگر چه بی خبرم از نگار خود همه عمر ولی میان دل و یار راز پنهانی است
اگر چه یار شده غایب از دو دیده ی من ولی به خانه ی دل، کار یار مهمانی است
اگر که درس وفا را نخوانده ام چندی است غروب جمعه زمان کلاس جبرانی است
اگر که یار قدم روی دیده بگذارد سرم به پای قدومش ذبیح و قربانی است
|
جمعه 100 اردیبهشت 3 |
نظر
|
|
|
|