عید اضحی و عید قربان است
جشن تسلیم اهل ایمان است
عید الله اکبر است این عید
عشق حنجر به خنجر است این عید
جشن «سر» دادن است در ره یار
سر تسلیم و محضر دلدار
عید بشکستن بت نفس است
عید آنکس که خویشتن بشکست
بت خود را اگر که بشکستی
در حقیقت تو بت شکن هستی
چون که بشکسته بود ابراهیم(ع)
بت سنگی زمان عهد قدیم
هاتفی گفتش آی ابراهیم(ع)
آمده این ندا ز رب عظیم
گر که خواهی خدای سبحان را
تو فدا کن به راه او جان را
گفت جانم فدای رب ودود
جان من را بگیر خیلی زود
گفت او را جناب جبرائیل(ع)
هست منظور دوست اسماعیل(ع)
دل ببرّ و ببر سر او را
تا که راضی کنی ز خود هو را
گفت امر خداست بسم الله
گر خدایم رضاست بسم الله
این ندا آمد از خدا ناگه
صبر کن تا تو را کنم آگه
تو که یک عبد سر به فرمانی
گوسفندی نمای قربانی
تو مکن پور خویش را قربان
که خدای تو می کند جبران
به بدیل ذبیحت ابراهیم(ع)
هست در پیش روی ذبح عظیم
کرد پرسش که ذبح عظمی چیست؟
چه کسی کشته می شود او کیست؟
گفت: او میوه ی دل زهراست
حاصل ازدواج دو دریاست
با لب تشنه کشته خواهد شد
بر تنش نیزه پشته خواهد شد
سر او از قفا بریده شود
خون او بر زمین چکیده شود
تن او فرش خاک می گردد
جسم او چاک چاک می گردد
سر او روی نیزه راهی شام
تنش عریان به روی خاک، امام
اسبها بر تنش دوان گردند
اشک ها در غمش روان گردند
خاندانش اسیر بند ستم
راهی شام گشته اهل حرم
این نوامیس اوست در انظار
مو پریشان میانه ی بازار
کودکانش برهنه پا روی خاک
همه آزرده گشته از خاشاک
غم و اندوه و رنج بی پایان
می رسد بر قبیله ی آنان
داغ او آتشین و سوزان است
دیده ها چشمه های جوشان است
سوخت از داغ و درد ابراهیم(ع)
گفت: جانم فدای ذبح عظیم