سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

قانون محبت

اشعار ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

نامه ای به دوست

وفات حضرت معصومه

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (149)

سروده های دیگر (165)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 819167
بازدید امروز :262
بازدید دیروز : 208
تعداد کل پست ها : 1320

 

وفات حضرت زینب سلام الله علیها

زینبم در کودکی داغ پیمبر(ص) دیده ام

چند روزی بعد از آن هم داغ مادر دیده ام

تخته های درب خانه شعله می زد تا سماء
 مادر پهلو شکسته پشت آن در دیده ام

با غم بی مادری می سوختم هر روز و شب
بیشتر آتش گرفتم، داغ حیدر(ع) دیده ام

لخته های خون میان تشت دیدم وای من
زینبم داغ غم مرگ برادر دیده ام 

دست و پا می زد حسین ابن علی(ع) در شط خون
من برادر را به زیر تیغ و خنجر دیده ام

در میان قتلگه در زیر صدها تیغ و نی
من تن خورشید را مجروح و بی سر دیده ام

یک طرف خونین بدن دیدم ابوالفضل(ع) رشید
یک طرف در خون طپیده نعش اکبر(ع) دیده ام

دیدم عبدالله(ع) و قاسم(ع) را که در خون خفته اند
شد فراموشم که داغ عون(ع) و جعفر(ع) دیده ام

داغ هفتاد و دو تن را دیده ام در کربلا
روی دستان برادر نعش اصغر(ع) دیده ام

پای نیزه می زدم از غصه بر سر دست غم
بر سر نیزه سر خورشید انور دیده ام 

می شنیدم نغمه ی قرآن من از بالای نی
آری آری نیزه را من مثل منبر دیده ام

در اسارت رفته ام از کربلا تا شام غم
من سر خورشید را در تشتی از زر دیده ام

در خرابه با رقیه(س) همنوا بودم شبی
در میان یک طبق راس مطهّر  دیده ام

زینبم ام المصائب، زینبم ام البکاء
من در این دنیای فانی روز محشر دیده ام

می روم از این جهان با کوله بار درد و غم
من که در دنیا فقط داغ مکرر دیده ام

غیر زیبائی ندیدم در جهان پر بلا
چون وجود خویش را لبریز باور دیده ام



چهارشنبه 100 بهمن 27 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin