وای از آن ساعت که مولایم ز پا افتاده بود
بر زمین آن معدن جود و سخا افتاده بود
حجت اللهی که باب رحمت و فیض خداست
در میان حجره، در حال دعا افتاده بود
در همه عمرش نشد یک لحظه غافل از حسین(ع)
آخرین دم هم به یاد کربلا افتاده بود
آسمان شهرها آن شب به رنگ غصه بود
سایه اندوه و غم بر شهرها افتاده بود
عرشیان از غصه دست غم به سرها داشتند
اشکشان از دیده بر عرش خدا افتاده بود
آن که بر درد بشر دارو و درمان و شفاست
خود سراپا درد بود و بی دوا افتاده بود
آن چنان می سوخت قلب شیعیان از داغ او
کز غمش هر شیعه در شور و نوا افتاده بود
صوت قرآنش دل پیر و جوان را می ربود
کی کنم باور که مولا از صدا افتاده بود
یک گل دیگر که شد پژمرده از باغ ولا
گلشن دین دیگر از نشو و نما افتاده بود
خیمه ی شادی ما شد بی ستون بعد از جواد(ع)
بار غم بر دوش ما از نا کجا افتاده بود
چون جواد ابن الرضا(ع) بار سفر بست از جهان
زیر بار غصه اش شاه و گدا افتاده بود
ماه و خورشید و ستاره دستشان بر دوش هم
وای من از دست آنها هم عصا افتاده بود
ماجرای کربلا تکرار شد بار دگر
چون که در سرهای ما شور عزا افتاده بود