امروز عاشوراست یا عید قربان است
کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
ملک و ملک گریان ارض و سما لرزان
آدم به بی تابی عالم در افغان است
ای شیعیان امروز کرب و بلا غوغاست
کرب و بلا امروز، چون محشر کبراست
روز غم و درد و رنج و مصیبت هاست
سبط رسول الله(ص) عازم به میدان است
در خیمه گه زیبب(س) زار و گرفتار است
در جنت الماوی زهرا(س) عزادار است
سبط رسول الله(ص) سرگرم پیکار است
در کربلا مولا تا ظهر مهمان است
اصغر(ع) ز بی آبی خشکیده لبهایش
نزدیک شط بر خاک افتاده سقایش
هر گوشه افتاده بخشی ز اعضایش
در خیمه گه زینب(س) محزون و نالان است
شد آب وقتی که در خیمه ها نایاب
می خواست اصغر(ع) را بابا کند سیراب
آورد اصغر(ع) را در منظر احزاب
گفتا که این کودک بی جرم و عصیان است
بشکافته تیری چون حنجر اصغر(ع)
چون طایر بسمل اصغر(ع) زند پرپر
ریزد رباب از غم خاک عزا بر سر
حلق علی اصغر(ع) آماج پیکان است
در قتلگه مولا بر خاک افتاده
گویا ستونی از افلاک افتاده
زهرا(س) به بالینش غمناک افتاده
زینب(س) عزادار و غمگین و نالان است
در زیر تلی از نی های بشکسته
اوراق قرآنند صد پاره، بگسسته
زینب(س) ببوسد آن اوراق، پیوسته
ابر دو چشم او ابر بهاران است
از آسمان امروز شمشیر می بارد
از نای آل الله(ع) تکبیر می بارد
از سینه ها آه شبگیر می بارد
غلطان به خون و خاک خیل جوانان است
افتاده روی خاک یک پیکر بی سر
جمعند گرد او افراد صد لشکر
هریک زند ضربه با نیزه و خنجر
این کشته مظلوم آخر مسلمان است
این سر که می خواند بر نیزه قرآن کیست؟
این تن که افتاده بر خاک عریان کیست؟
این زن کنار او محزون و گریان کیست؟
در این عزا عالم چون بیت الاحزان است
ای آسمان باید ویران شوی دیگر
در خون خود خفته فرزند پیغمبر(ص)
بنگر از داغش زهرا(س) زند بر سر
بی سر حسین(ع) او در خاک غلطان است
آدم زند بر سر، خاتم عزادار است
روح الامین در این ماتم عزادار است
جنّ و ملک گریان، عالم عزادار است
در هر دلی امروز، غم ها فراوان است
زینب(س) که پیوسته از خوشه ی غم چید
جسم برادر را در خاک و خون می دید
می دید روی نی هجده سر خورشید
دلخسته و غمگین، زار و پریشان است