عمر من طی شد ولی با اشک و آه
بر تنم یک عمر شد رخت سیاه
من پریشان حالم از اوضاع شام
قاصر است از شرح این ماتم کلام
شام یعنی بار دیگر کربلا
شام یعنی غصه و رنج و عزا
شام یعنی گریه و اندوه و غم
شام یعنی یک جهان رنج و ستم
شام یعنی سیلی و مشت و لگد
بغض و رنج و درد تا روز ابد
شام یعنی گریه های کودکان
آه و شیون، ناله و سوز و فغان
شام یعنی مجلس بزم یزید
وهن آیات خداوند مجید
شام یعنی قامت از غم کمان
قاری قرآن و چوب خیزران
شام یعنی خاطرات نینوا
یک جهان دشواری و رنج و بلا
شام یعنی ظلم بی حد و حساب
خاندان وحی در بند و طناب
شام یعنی غم به دل انباشتن
پای بر خار مغیلان داشتن
شام یعنی غصه و درد و فراغ
پا برهنه، پای بر شن های داغ
شام یعنی قلبها از غم کباب
بر سر نیزه سر ام الکتاب
شام یعنی کوچه های بی کسی
بند غم، سنگ جفا، دلواپسی
رنگ غم دارد در و دیوار شام
سنگ می بارد به سر از پشت بام
شام یعنی دختری چشم انتظار
چشم ها از خون دلها چشمه سار
شام غم یعنی سقوط از ناقه ها
از تبرها زخم ها بر ساقه ها
شام یعنی یک جهان زخم زبان
طعنه بشنیدن ز دشمن بی امان
شام یعنی یک جهان غم پیش رو
اشک چشم کودکان آب وضو
شام یعنی غصه های قافله
کودکان پاهایشان پر آبله
دختر شیر خدا، ویران نشین!
شام یعنی خطبه های آتشین
شام یعنی صد بیابان خست
بال و پر از موج غم بشکستگ
درد و رنج و غصه هایش ناتمام
نیست جز غم خاطرات شهر شام
شام غم وقتی پر از رنج و بلاست
در حقیقت شام هم کرببلاست