سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شاعر ناشی

وفات حضرت عبدالعظیم حسنی

وظیفه شناسی

انتظار

مصداق صراط المستقیم

وابتغو الیه الوسیله

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (177)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (230)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (175)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 833082
بازدید امروز :9
بازدید دیروز : 66
تعداد کل پست ها : 1355

 

مواسات

از نجف تا کربلا را من پیاده رفته ام
استراحتگاه کو؟ افسرده حال و خسته ام 

من به پاهایم حنا بگذاشتم قبل از سفر
کفش های خوب هم، پاهای من را شد سپر

همدلی همراه لازم بود تا در این سفر
من مصون باشم ز هر بد خواهی و هر ظلم و شر

داشتم من سایبانی از چفیه از کلاه 
تا نتابد بر رخم خورشید سوزان هیچگاه

بود موکب ها فراوان در مسیر رفتنم
تا در آنها خستگی بیرون نمایم از تنم

صبح و ظهر و عصر و مغرب یا که در هنگام شام
از برای من مهیّا بود انواع طعام

هندوانه، خربزه، انواع میوه، آب سرد
آب میوه، بستنی، انواع سبزیجات فرد 

میزبان پای مرا می شست با آب ولرم
پهن می کردی برای من تشک از جنس نرم

تاول پاهای من را بوسه می زد میزبان
من شدم شرمنده ی این میزبان مهربان

قهوه و چای عراقی هم فراوان خورده ام
چای ایران با گلاب ناب کاشان خورده ام

غیر نیکوئی ندیدم چیز دیگر در سفر
می روم از کربلا با حال زار و چشم تر

کاروان دیگری از کربلا شد سوی شام
کعب نی یا ضرب سیلی بود آنان را طعام

پایشان رنگ حنا دارد ولی از جنس خون
گاه گاهی کودکی از ناقه می شد سر نگون

پشت سر شلاق و سیلی بود و فحش و ناسزا
پیش رو یک کاروان سر بود روی نیزه ها

برده شد با جبر در بزم شرابی کاروان
بر لب قاری قرآن خورد چوب خیزران

زخم بود و پر ز تاول گر چه پای کودکان
جای مرهم خورده  سیلی جملگی از ساربان

سایبان کودکان سرهای روی نیزه بود
دم به دم بر دوششان شلاق می آمد فرود

جای مرهم می شنیدند از عدو زخم زبان
جای آب سرد هم از چشم آنها خون روان

جای استقبال آمد سنگ ها از پشت بام
طعنه ها بشنیده اند این کاروان از اهل شام

موکب این کاروان ویرانه ای در شام بود
مشت و سیلی هم خوراک جمله ی ایتام بود

در خرابه جملگی بودند گر چه بی فدک
مثل زهرا(س) بارها خوردند آنها هم کتک

جای چائی عراقی سهمشان شد خون دل
شد زمین از اشک چشم کودکان مانند گل

شامیان هم جملگی بودند در فکر ثواب
چون دل اهل حرم را کرده اند آنها کباب

گر چه با پای پیاده رفته ام تا کربلا
این مواسات است آیا؟ این کجا و آن کجا؟



جمعه 01 شهریور 25 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin