گفت با کرب و بلا کعبه تو از من برتری
تو نگین هستی، همه عالم ولی انگشتری
کربلا در پاسخش گفتا تویی بیت خدا
خانه های کل عالم را تو تاج و سروری
کربلا گفتا تو هستی قبله گاه مسلمین
تو مطاف مسلمین از کهتر و از مهتری
گفت کعبه این تو هستی که به هر آدینه شب
میزبان انبیاء از اولین تا آخری
کربلا گفت انبیاء گرد تو هم گردیده اند
تو کجا و من کجا، من دیگرم تو دیگری
گفت کعبه انبیاء دارند در دل کعبه ای
آن تویی زیرا مزار زاده ی پیغمبری
کربلا گفتا تو هستی زادگاه مرتضی(ع)
این شرافت بس تو را که زادگاه حیدری
کعبه گفتا مرتضی(ع) بوده سه شب مهمان من
میزبان زاده ی او تا زمان محشری
کربلا گفتا کنار تو صفا و مروه است
خاطراتی ناب دارد در کنارت هاجری
کعبه گفتا این تویی که در مسیر قتلگاه
سعی هفتاد دو ثارالله را یادآوری
کربلا گفتا کنارت چاه زمزم را ببین
جوشد از دامان تو پیوسته حوض کوثری
گفت کعبه زمزم من نیست چون خون حسین(ع)
زمزم من آب و تو خون خدا را ساغری
کربلا گفتا که دحوالارض در دامان توست
تو به کل آفرینش مثل حیدر(ع) محوری
کعبه گفتا هستی من از طفیل کربلاست
تا ابد کرب و بلا را می کنم من نوکری
مایه ی فخر تمام آفرینش کربلاست
عرش حق را هم به تنهایی تو زیب و زیوری
تو مزار پاک هفتاد و دو گل پیراهنی
تو هم آغوش ابوالفضل(ع) و علی اکبری
مضجع العشاق عالم خاک گرم کوی توست
هست در خاک تو این خوی شهادت پروری
اشک زهرا(س) ریخته در دامن گلزار تو
بوی جنت داری از گل دسته های پرپری
ذره ای از خاک تو درد خلایق را دواست
خون ثارالله می جوشد ز هر نخل تری
این که می بوسند با هم اولیاء و انبیاء
دست عباس(ع) است که افتاده به خاک معبری
گرچه در قلبت فرات و دجله می جوشد مدام
آب آب تشنه گان افکنده بر جان آذری
در بغل داری فرات و تا قیامت شرمگین
از رباب و حنجر خشک علی اصغری
دیده ای تو خرمن شمشیرها و نیزه ها
زیر آن خرمن به خون خویش غلطان پیکری
خاکت از خون شهید و اشک ایتام است خیس
در کنار قتلگه خون گریه کرده مادری
راس هفتاد و دو عاشق رفت چون بالای نی
چشمه ی خون گشته جاری از دو چشم خواهری
بر سر نی خوانده قرآن بارها راس حسین(ع)
گریه کرده پای نیزه خواهر غم پروری
چشم ها گریان، کف پاها همه پر آبله
روی خاک افتاده از بالای ناقه دختری
برتر از کرب و بلا جایی نباشد در جهان
گر چه از خاکی ولی تو در حقیقت گوهری
نام تو یاد آور فرهنگ عاشورایی است
در حقیقت تو نماد بندگی و باوری
اهل عالم جملگی دل داده ی کوی تواند
آنقدر خوبی که از افلاکیان دل می بَری