سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

قانون محبت

اشعار ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

نامه ای به دوست

وفات حضرت معصومه

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (149)

سروده های دیگر (165)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 818429
بازدید امروز :73
بازدید دیروز : 211
تعداد کل پست ها : 1320

 

سقای تشنه

چند روزی است حرم
گشته محروم از آب
عده ای از اصحاب
با لب تشنه همه
جرعه از شهد شهادت
خوردند
قتلگه گشته ز خون شهدا چون غرقاب
ظهر روز عطش است
بر زمین می تابد
آفتاب سوزان
در درون خیمه
کودکان
لب تشنه
همگی چشم به راه
رو به سوی دریا
می شتابد سقا
تا که شاید آبی
ببرد تا خیمه
در کنار دریا
مشک خود را ساقی
می کند پر از آب
مشتی از آب گوارا را او
می برد نزد دهان
اوست دریای ادب
پس به یاد لب عطشان حسین(ع)
تشنه لب می ماند
و نمی نوشد آب
ساقی لب تشنه
مشک آبش بر دوش
می شتابد حالا
رو به سوی خیمه
بین نخلستان ها
نا گهان لشکر کفر
حمله ور گشت به او
ضربه ای خورد و جدا شد ز تنش
دست یمین
در همان حال چنین فرمود او
«والله ان قطعتموا یمینی
انّی احامی ابدا عن دینی»
مشک را داد به دست چپ خود
لحظه ای بعد جدا شد ز تنش
 دست چپش
همه ی کوشش اوست
تا که آبی ببرد تا خیمه
پس به دندان بگرفت 
مشک پر آبش را او
چشم هایش حتی
هدف تیر ستم کاران شد
‌ولی اوست سراپا امید
تا رساند به حرم
مشک پر از آبش را
ولی افسوس
که آن مشک پر آب
هدف تیر شد و 
آب گوارایش ریخت
گشت عباس(ع) امیدش نومید
روی اسب است و تمام بدن او پُرِ تیر
نا گهان از سر زین
نقش زمین شد تن او
چون نبودی به تنش دست
که حایل بشود بر تن او
تیرها 
بار دگر بر بدنش گشت فرو
تیرها 
بر بدنش
گشت



چهارشنبه 102 مرداد 4 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin